55

479 71 210
                                    

chapter 55


🚫SMUT🚫

مقدار زیادی لوب روی انگشت هاش ریخت و دستش رو به طرف سوراخ حساس شده م برد.سرش رو پایین آورد مشغول بوسیدن لب هام شد و همزمان یه انگشتش رو داخلم فرو برد.

ناله ی دردناکم بین لب هاش خفه شد.یکم که گذشت و مطمئن شد به انگشتش عادت کردم،انگشت دومش هم واردم کرد.بازم ناله کردم و لیام برای آروم کردن من بوسه های کوتاهی روی لبم و گوشه لبم میزد و زمزمه میکرد:آروم بیب،من مواظبتم

کم کم شروع کرد به جلو و عقب بردن انگشت هاش و قیچی زدن داخل سوراخم.با برخورد نوک انگشتش به پروستاتم ناله ی عمیقی کردم و گفتم:لیااام...

لیام چند بار دیگه به همون نقطه ضربه زد و من حس کردم دیکم از پریکام خیس شده.لیام با حس خیسی پریکامم که به شکمش مالیده شده بود،بدنش رو عقب کشید و انگشت هاش رو از سوراخم بیرون کشید.

خم شد و کاندومی از کشو کنار تخت برداشت.بی طاقت غر زدم:لی زود باش

نیشخندی زد و بسته کاندوم رو با دندونش پاره کرد.صحنه فوق العاده سکسی ای بود!بعد از گذاشتن کاندوم،مقداری لوب روی دیکش ریخت و چند بار دستش رو بالا پایین برد تا کل دیکش رو پوشش بده.دیکش رو روی سوراخم گذاشت و روی بدنم خم شد.

_آماده ای بیب؟

پاهام رو دوره کمرش حلقه کردم و غر زدم:به جای حرف زدن زودتر کارت رو بکن پین!

با تموم شدن جمله م نصف دیکش رو داخلم فرو کرد و باعث شد از درد و لذتی که بهم دست داد کمرم رو از تخت فاصله بدم و آه بلندی بکشم.با نفس نفسی که بخاطر درد بود گفتم:تو واقعا...مثل اسمت...میمونی...یه درد فاکی...تو باسن!

خنده ای آرومی کرد و گفت:خودت بهتر میدونی که عاشق همین درد تو باسنی.مگه نه؟

+هوممم...نمیخوای تکون بخوری؟

سرش رو تو گردنم برد و زمزمه کرد:با کمال میل گولدن بوی

مشغول بوسیدن گردنم شد و همزمان دیکش رو کامل داخل سوراخم برد.با ریتم آرومی داخلم ضربه میزد و من از درد و لذتی که حس میکردم زیر بدنش پیچ و تاب می‌خوردم.گردن و لب هام رو می‌بوسید و زیر گوشم زمزمه های عاشقانه میکرد.

با برخورد دیکش با پروستاتم،چنگی به شونه ش زدم با ناله گفتم:لیییی...

بوسه ای گوشه لبم زد و گفت:آروم بیبی،هواتو دارم

ضربه هاش رو با قدرت به همون نقطه از سر گرفت.از لذت زیاد بی اختیار به کمرم قوس دادم که باعث شد ضربه های لیام عمیق تر بشه و ناله ی من بلند تر.لاله گوشم رو گازی آرومی گرفت و گفت:عاشق اینم...که زیرم ناله کنی...

سرش رو بین دست هام گرفتم و قبل اینکه لب هاش رو ببوسم گفتم:منم عاشق اینم که...زیرت...ناله کنم...

Fall(Completed)حيث تعيش القصص. اكتشف الآن