54

280 60 123
                                    

chapter 54


دستی به صورتم کشیدم و نالیدم:هرییی به مسیح قسم که دارم کور میشم!محض رضای خدا چرا یکیشون رو انتخاب نمیکنی؟

هری لباش رو بیرون داد و با ناراحتی فیکی گفت:خب همه این گل آرایی ها قشنگن انتخاب سخته

نایل غر زد:صبح تا حالا ما رو آوردی اینجا گشنه و تشنه هی عکس نشونمون میدی!خب گل،گله دیگه چه فرقی داره چه رنگی باشه؟

هری لپ تاپ رو بست و گفت:شماها هیچی از دیزاین سرتون نمیشه!

رو کرد به نایل و گفت:بعدشم مگه همین یک ساعت پیش ناهار نخوردی؟

نایل دستی به شکمش کشید و گفت:تو نمیدونی من حاملم همش گشنم میشه؟این توله غذا میخواد غذااا!شان کجایی ببینی که دارن به عشقت گشنگی میدن!

من و هری با چشم های گرد شده نگاهش کردیم که گفت:چیه انقد غیر طبیعیه که یه مرد حامله باشه؟لعنتیا الان تو قرن 21 هستیم هرچیزی ممکنه!

زدیم زیره خنده و نایل هم یکم جدی نگاهمون کرد ولی دیگه نتونست مقاومت کنه و خندید.بین خنده هام گفتم:لعنت بهت...خودت از...گفتن این همه بولشت...خندت نمیگیره؟

چند لحظه بعد که آروم تر شدیم هری بلند شد گفت:من برم یه چیزی بیارم بخوری که خون بچه ی خیالیت نیوفته گردن من!

رو به نایل گفت و به طرف آشپزخونه رفت.دو هفته گذشته بود و این مدت هری مدام دنبال کارای مراسم ازدواجشون بود.هم لویی و هم هری نظرشون این بود که زودتر ازدواج کنن چون دلیلی برای صبر کردن وجود نداشت.هردو عاشق هم بودن و از عشقشون نسبت به هم مطمئن.

تقریبا هر روز هری من و نایل رو مجبور میکرد یا به خونه ش بریم یا به فروشگاه ها و مزون ها برای انتخاب کت و شلوار سر بزنیم.قرار بود من و شان ساقدوش لویی باشیم و لیام و نایل ساقدوش هری.بخاطر همین باید لباس ست میخریدیم و همین یکی دیگه از دغدغه های هری شده بود.

تاریخ مراسم رو برای آخر هفته آینده گذاشته بودن و یه باغ رو رزرو کرده بودن و امروز قرار بود گل آرایی و دیزاین باغ رو انتخاب کنیم که متاسفانه من و نایل اصلا با هری توافق نظر نداشتیم!

هری با یه سینی پر از خوراکی برگشت و روی میز گذاشتش.سره جای قبلیش که بین من و نایل بود نشست و گفت:بخورین چشماتون باز بشه بتونیم انتخاب کنیم.باید تا آخر امروز بهشون اطلاع بدم که وقت بکنن وسایل مورد نیازشون رو بخرن

یه سیب از ظرف میوه برداشتم.گازی بهش زدم و گفتم:انقد استرس نداشته باش هز.حتی اگه دو روز قبل از مراسم هم بهشون بگی اونا بخاطر پول هرچیزی که بخوای رو برات انجام میدن

نایل که دهنش پر بود فقط سری تکون داد و حرفم رو تایید کرد.هری کلافه پوفی کشید و لپ تاپش رو روشن کرد.روی پاهاش گذاشتش و گفت:برای مراسم ازدواج خودتون میبینمتون!بیاین نظر بدین ببینم

Fall(Completed)Where stories live. Discover now