chapter 25
صبح با صدای بلند آهنگی که لیام گذاشته بود از خواب بیدار شده بودم.واقعا به درد این نمیخورد که پارتنر داشته باشه!بعد غر زدن و بیخیال بودن اون,چون دیر بیدار شده بودیم صبحانه مختصری خوردیم.
تصمیم گرفتیم باهم ناهار درست کنیم که البته من دردم رو بهونه کردم و رو کاناپه لم دادم تا لیام پاستا درست کنه.هنوز مزه پاستا دفعه قبل زیر زبونم بود پس بهش گفتم دوباره همونو درست کنه.
کانالا رو بالا و پایین میکردم و دنبال یه فیلم مناسب بودم.با دیدن تیتراژ شروع یه فیلم دیگه کانال رو عوض نکردم تا ببینم چه فیلمیه.20دقیقه ای گذشته بود و چیزه خاصی درباره فیلم دستگیرم نشده بود.غرق فیلم بودم که با صدای لیام تو جام پریدم.
-چه فیلم خوبی برای دیدن انتخاب کردی
دستمو رو قلبم گذاشتم و پلکامو رو هم فشردم.چشمامو باز کردم و با اخم برگشتم طرفش و گفتم:لیام محض رضای خدا یکم رعایت حال منو بکن!آخرش با این یهویی اومدنات منو سکته میدی!
نیشخندی زد و سینی که ظرفای پاستا و دو لیوان آب توش بود, روی میز گذاشت و کنارم نشست.بشقابشو برداشت و گفت:من این فیلم رو قبلا دیدم الان دختره میره...
+لیااام!
با تعجب نگاهم کرد و آروم گفت:چیه؟
اخمی کردم و گفتم:واقعا که!فکرنمیکردم توئم از اون دسته آدما باشی که اسپویل میکنن!
پوکر نگاهم کرد و بعد دستشو بلند کرد آروم زد تو سرم.خندیدم و ازش فاصله گرفتم.
-پسره ی کولی!گفتم حالا چی شده.بشین غذاتو بخور خون به مغزت برسه انقد خل و چل بازی در نیاری
دوباره خندیدم و منم بشقابمو برداشتم و مشغول خوردن شدم.بعد خوردن ناهار و دیدن فیلم که به نظر من مسخره بود ولی لیام میگفت فیلم جالبیه و باید با ذهن باز و تمرکز نگاهش کنی،تصمیم گرفتیم آماده شیم و برای خرید بریم بیرون.
دیشب با عجله آماده شده بودم و الان لباسایی که پوشیده بودم رو برای بیرون رفتن دوست نداشتم.لیام گفته بود با ماشین خودش بریم پس طبقه پایین رو کاناپه منتظرش نشستم تا بیاد و بهش بگم اول بریم خونه خودم لباس عوض کنم و بعد بریم.
با شنیدن صدای قدم هاش بلند شدم و به راه پله نگاه کردم.با قدم های محکمش پله به پله پایین میومد.از کفشاش شروع کردم به دیدن تیپش.کتونی های نایک سفید،شلوار جین یخی که تو تنش آزاد بود و یه تیشرت آستین بلند سفید.
YOU ARE READING
Fall(Completed)
Fanfictionسقوط/fall +هی!دارم میوفتم!نمیخوای دستمو بگیری؟ -بیا پایین خواهش میکنم +بگو...بهم بگو اون جمله لعنتی رو... -بیا پایین باهم حرف میزنیم ازت خواهش میکنم +متاسفم واسه حرف زدن دیره... و سقوط... تنها چاره ی من برای فراموشی عشق بی حاصلم... . . . Highest rat...