17

312 57 47
                                    

chapter 17

سخنی با خوانندگان گرامی:

این پارت طولانیه چون وسطش آهنگ happier than ever از بیلی آیلیش رو با ترجمه گذاشتم.بهتون توصیه میکنم همراه با خوندن این پارت بهش گوش بدین و اینکه این پارت رو یه جای آروم و با حوصله بخونین❤

***

هنوز به صفحه تلویزیون خیره بودم.لیام دستش رو شونم گذاشت و آروم صدام زد.

-زین؟

چیزی نگفتم.حرفی برای گفتن نداشتم.شونمو کشید و منو به طرف خودش برگردوند.بی حس به صورتش زل زدم.

-زین منو ببین.خوبی؟

سکوت...

-لعنت بهت داری نگرانم میکنی یه چیزی بگو!

+...

دست دیگش رو هم رو اون یکی شونم گذاشت و تکونم داد و گفت:لعنت به اون تاد عوضی!زین حرف بزن خواهش میکنم!

لبامو آروم از هم فاصله دادم و با صدایی که به زور به گوش خودم میرسید گفتم:خوبم...

لیام نفس راحتی کشید و محکم بغلم کرد.

-آه خدایا!داشتی سکتم میدادی پسر!

حس کردم داره صورتم خیس میشه.دستی زیره چشمم کشیدم.کی گریه کرده بودم که خودم متوجه نشدم؟

فکرکنم لیام خیسی اشکامو رو لباسش حس کرد.سرمو از سینش فاصله داد و صورتمو تو دستاش گرفت.

-اون عوضی ارزش اشکای تو رو نداره.خودتو انقدر ناراحت نکن

حرفاشو میشنیدم ولی چیزی ازش نمیفهیدم.نگاهم خیره به حرکت لباش بود.

-زین میشنوی چی میگم؟

انگشتای شست دستاشو زیر چشمام کشید و اشکامو پاک کرد.به چشماش زل زدم.نگرانی تو چشماش موج میزد

-زین بخاطر خدا یه حرفی بزن!

نیاز به حواس پرتی داشتم.یه چیزی میخواستم تا منو از چاه افکارم بکشه بیرون.داشتم تو اون چاه خفه میشدم.

-باور کن اگه همین الا...

با کوبیدن لبام رو لباش,جملش نصفه موند.لباشو محکم میبوسیدم و گاز میگرفتم.با دست سالمم چنگی به موهاش زدم و زبونمو رو لبش کشیدم.لیام شوکه شده بود و باهام همراهی نمیکرد.یهو دستاشو رو سینم گذاشت و به عقب هولم داد و لبامون از هم جدا شد.

Fall(Completed)Where stories live. Discover now