chapter 44
دستی توی موهام کشیدم و زبری تار های کوتاهش باعث شد کف دستم قلقلک بیاد.حوصله رنگ کردنشون رو نداشتم پس از شرشون خلاص شدم.جرعه ای از شاتی که جلوم بود و اصلا نمیدونستم چیه،نوشیدم.امشب آهنگم ریلیز شده بود و به خاطر همین مدیر برنامه هام تصمیم گرفته بود تو یه کلاب جشن بگیریم و اونم چندنفر کله گنده که اصلا نمیدونستم کی هستن رو دعوت کرده بود.منم هری و لویی رو دعوت کرده بودم.
به لیام هم زنگ زده بودم تا دعوتش کنم ولی جواب نداد.کاش میزاشت بهش نزدیک بشم بدونم چه اتفاقی براش افتاده.ذهنم ماجرای ازدواجش رو یادآوری میکرد ولی من به طرز احمقانه ای میخواستم فکرکنم که مشکلش چیزه دیگه ایه.
نایل هم به پارتی مایا دعوت شده بود و با شان رفته بود.قبل از اینکه بخواد بره بهم زنگ زده بود و گفته بود ترجیح میداد پیشم باشه ولی لیام بهش گفته بوده که به پارتی بره چون اونجا میتونه چندتا مدل فاکی ببینه و...ماجراهای کاری مسخره!
بهم قول داده بود که کل شب حواسش هست مایا نزدیک لیام نشه و من فقط به حرفش خندیده بودم.خب خنده داره!همه میخوان سعی کنن که من به لیام اعتراف کنم و حدس بزنین چی؟من مثل احمقا تو یه کلاب دور از لیام نشستم و مست میکنم!
واقعا بی عرضه ای زین!سر تأسفی برای بدبختی هام تکون دادم و شات بعدی رو بالا دادم.با دستی که روی شونه ام نشست سرم رو بالا آوردم.لویی بود که با نگرانی نگاهم میکرد.
_هی پسر چی شده؟واسه کسی که اولین آهنگش ریلیز شده زیادی ناراحت به نظر میرسی
لبخند غمگینی زدم و گفتم:فاک بهش وقتی کسی که دوسش دارم پیشم نیست چه اهمیتی داره اولین آهنگه،آلبومه یا حتی کنسرت!
دستشو دوره گردنم انداخت و آروم بغلم کرد.سرم رو روی شونه ش گذاشتم و چشمام رو بستم تا برای یه لحظه به لیام فکرنکنم و از بودن لویی که همیشه کنارم بود لذت ببرم.چند لحظه بعد لویی دستشو روی موهام گذاشت بعد از به هم ریختنشون ازم فاصله گرفت.
با قیافه گرفته ای بهش گفتم:وات د فاک من؟
و دستی به موهام کشیدم تا مرتبشون کنم.لویی خندید و گفت:کام آننن مگه مو مونده برات که نگران شلخته شدنشونی؟
چشم غره ای بهش رفتم و گفتم:هرچی!میدونی از این کارت خوشم نمیاد
زبونش رو کوتاه بیرون آورد و گفت:به تخمم!
سری از روی تأسف تکون دادم و گفتم:موندم با این حجم از بی ادبی و بد دهنی چطور هری که انقد مؤدبه هنوز باهات مونده!
لبخند حرص دراری زد و گفت:هری عاشق همین بد دهنیم شده
شات دیگه ای پر کردم و گفتم:حالا این آقای عاشق پیشه کجاست؟
YOU ARE READING
Fall(Completed)
Fanfictionسقوط/fall +هی!دارم میوفتم!نمیخوای دستمو بگیری؟ -بیا پایین خواهش میکنم +بگو...بهم بگو اون جمله لعنتی رو... -بیا پایین باهم حرف میزنیم ازت خواهش میکنم +متاسفم واسه حرف زدن دیره... و سقوط... تنها چاره ی من برای فراموشی عشق بی حاصلم... . . . Highest rat...