شیومین بار دیگه تب بکهیون رو چک کرد و به چانیول نگاه کرد.
- خیلی یهویی تب کرد؟چانیول در حالی که با تکیه به دیوار ایستاده بود، سر تکون داد و پوست لبش رو با دندون کند. نگران نبود؛ بیشتر از مریضی اون موجود آزار دهنده عصبی بود اما نگران؟ نه!
- اثر داروها کم کم باید کم شه؛ چرا داره زیاد میشه؟ مگه بدنش چقدر ضعیفه؟
چانیول با تردید گفت: خب اونم تحت آزمایش بود. نتیجه ی آخرین آزمایش هم این بود که نیروهاش از بین رفتن.
چشم های شیومین گرد شد و دستش از روی پیشونی بکهیون سر خورد. به سرعت به کوله ای که همیشه همراهش بود چنگ زد:
- داری میگی تمام مدت اون هیچ قدرتی نداشته؟کیونگسو که تا الان ساکت بود شونه هاش رو بالا انداخت و گفت: احتمالا نداشته.
شیومین پرونده ی قطور آزمایشات بکهیون رو بیرون کشید و تند تند ورق زد.
- تو این لعنتی چرا ننوشته پس؟- اونا نمیدونستن.
پرونده رو با حرص روی تخت پرت کرد و از جا بلند شد.
- چرا زودتر نگفتید پس؟ میرم براش چهار تا داروی آدمیزادی بگیرم!
و بعد از اتاق بیرون زد.- چه پرونده ی پر و پیمونی داره!
کیونگسو با کنجکاوی گفت و روی تخت نشست. چانیول هم کنارش جا گرفت و پرونده رو به طرف خودش کشید. صفحه ی اول رو باز کرد و با دیدن عکس قدیمی بکهیون که توش حدودا پانزده ساله بود ابروهاش بالا پرید و به کیونگسو نگاه کرد.
- عکسش خیلی قدیمیه.کیونگسو سر تکون داد و با خستگی که هنوز توی تنش بود از روی تخت بلند شد.
- من میرم بخوابم و واقعا حوصله ی خوندن پروندشو ندارم. اگر چیز مهمی توش بود خبرم کن.
چانیول سر تکون داد و کیونگسو قبل از اینکه از در بیرون بره به طرفش برگشت و با چشم های ریز شده سوال کرد: تو جدا کاری نکردی؟ قبل از این که حالش بد بشه چیزی نشد؟
- فقط اومد توی حموم و کم مونده بود یه اتفاقایی بینمون بیوفته.
ابروهای کیونگسو با شیطنت بالا پرید و نیشخند کوچیکی کنج لبش نشست.
- اوه... پس میگی اتفاق نیوفتاد؟ بعدش چی؟ بکهیون ناراحت شد؟چانیول نگاهش رو از عکس داخل پرونده گرفت و به بکهیون که روی تخت خوابیده بود داد.
- نه، کلی مسخرم کرد و بعد از خوردن غذا خوابیدیم؛ نصف شب حس کردم ناله میکنه و بعد خبرتون کردم.- تو چی؟ نزدی پارش کنی؟ اصلا خوشت اومد اون لحظه؟
چانیول نگاه تیزی بهش انداخت و چشم غره رفت.
- خوابت نمیومد؟- پس خوشت اومد.
کیونگسو با خنده ای آهنگین و سرشار از شرارت گفت و بعد از اتاق خارج شد.
YOU ARE READING
CAMP-S¹ 'ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ'
Science Fiction[پایان پافته_ فصل اول] ژانر: علمی_تخیلی، رومنس... خلاصه: اسمش بیماریِ جهش یافته ها گذاشته شد؛ چیزی که یه قدرت بی نهایت و خطرناک بود... بچه هایی که از خانواده هاشون جدا شدن تا خطری برای مردم عادی نداشته باشن اما پشت در های بسته ی اون اردوگاه هر چی که...