Hurting You Hurt Me Too

150 58 29
                                    

جمین با لرزش گوشیش چشماشو باز کرد و سریع برداشتش تا بقیه رو بیدار نکنه. نیم‌خیز شد و به زور تن خسته‌اش رو مجبور کرد تا بشینه. باریکه‌های نازک آفتاب از لای پرده داشتن به داخل اتاق سرک می‌کشیدن و ‌هوای خنکی که از لای پنجره می‌اومد داخل، باعث می‌شد موهای بازوش سیخ بشن.
کمی طول کشید تا به یاد بیاره کجاست و اونجا چیکار می‌کنه. نگاهی به تیشرت خاکستری‌ای که مال خودش نبود انداخت و لبخندی زد، اون توی تخت جنو بود و تموم شب سرش روی بالشتی بود که اون روش می‌خوابید. چیزی زیردلش پیچید و باعث شد پتو رو با یه لبخند شیطون، بین انگشتاش فشار بده. تصاویر خیال‌مانندی از دیشب، از جلوی چشماش رد می‌شدن و باعث می‌شدن بخواد لباشو گاز بگیره، سرشو توی بالشت فرو کنه و بخنده؛ اون‌قدر که ماهیچه‌های گونه‌هاش درد بگیرن.
-چه توهم تمیزی بود نه؟ لی جنو تورو ببوسه.. واقعا چه مغز کثیفی داری نا جمین!
خواب توی تخت جنو، با لباس‌ها و خیال های جنو بیش‌از حد دلپذیر بود و جمین اصلا و ابدا دوست نداشت ازشون جدا بشه و حتی یادآوری کارهای بی‌شماری که سرش ریخته بود هم باعث نمی‌شد لبخندش محو بشه یا چشمای درخشانش، خالی از ستاره بشن. با موهای بهم‌ریخته و چشمای خمار و خوابالودش، به پایین تخت نگاهی انداخت و به‌جای دیدن خدای یونانیش، یه پتوی تاشده و یه بالشت رو دید که بهش زبون‌درازی می‌کردن.
-الحق که این‌کارا فقط از تو برمیاد.. روز تعطیل کدوم احمقی ۷ صبح بلند میشه؟
دستی به موهاش کشید و شبحی از کنارش رد شد: شاید یادش مونده دیشب چیکار کرده و پنیک کرده..
جمین لباشو جلو داد: چیکار کرد؟ هیچی. من احمق بودم که توهم بوس موس زدم، اون فقط داشت گردنبندمو چک می‌کرد!
شبح دوم سرشو از زیرپتو بیرون آورد: دالی! فکر کن.. از اینی که هست هم دورتر میشه.. جالب نیست؟
جمین دستاشو بهم پیچید: کاری نکرد که.. می‌خواست گردنبندمو ببینه.. همه چی عادی بود الکی جو ندین!
اول قلبش و بعد شبح‌ها جیغ کشیدن و با هم دعواشون شد: کجاش عادی بود؟! کجای فاکیش عادی بودددد؟
-کریییینج بود!
-نخیرم! رمانتیک بود! درست مثل یه صحنه رمانتیک از یه بی‌ال عاشقانه!
آهی کشید و فحشی به خودش داد: خبر مرگت.. می‌مردی نگاهتو ازش می‌گرفتی؟! دوباره باید قد خر وقت صرف کنی تا بیاد نزدیکت. فاک می!
نگاهشو با بیچارگی اول به سقف و بعد به کنارش دوخت‌؛ آخه چطور ممکن بود حال‌وهواش انقدر سریع عوض بشه؟ هنوزم براش عجیب بود که چه‌کارهایی از دست عشق برمی‌اومد‌، یا بهتر بگیم، چه بلاها و مصیبت‌هایی که ازش ساخته بود.
هچان و هندری هنوز خواب بودن و اون باید سرکار می‌رفت، پس پتورو برای آخرین بار بغل کرد و نفس عمیقی کشید.
به زور از جای گرم و نرمش دل کند و با شونه‌های آویزون، به سمت لباساش رفت. طوری جینش رو از روی چوب‌لباسی کشید که انگار اون مقصر همه‌چیز بود و وقتی خودش رو توی آیینه کوچیک روی دیوار دید، از خودش پرسید دزدیدن اون تیشرت کار اخلاقی‌ای هست یا نه.
با شنیدن صدای در اتاق، سرشو برگردوند و با اخم و لبایی که کمی جمع شده بودن، به جنو نگاه کرد که دست‌هاش پر بودن و با پاش، سعی داشت درو ببنده.
با ترس بهش نگاه کرد. احساس می‌کرد سوار یه ترن‌هوایی شده و سر یکی از پیچ‌ها، گیر کرده. به جنوی بی‌خیالی نگاه کرد که داشت به طرفش میومد و سعی کرد نحوه‌ی قدم برداشتنش رو تحلیل کنه. عصبانی بود؟ بی‌محلی می‌کرد؟ اصلا از دیشب چیزی‌ام یادش بود؟
جنوی از همه‌جا بی‌خبر، با احتیاط به سمتش قدم برداشت و صداشو تا حد ممکن پایین آورد: صبح بخیر.
جمین نفس راحتی کشید، انگار که ترن هوایی بالاخره حرکت کرده بود و الان توی سرازیری قرار داشت. یکی از چشماش رو با مشتش مالید و مثل خودش جواب داد: صبح توام بخیر.
با دقت حرکاتش رو دنبال کرد. مثل همیشه بود و حتی یکم سرحال‌تر. پوست لبش رو با دندون کند و نفسشو بیرون داد.
جنو لیوان قهوه‌‌ای که روش یه تست شکلاتی بود رو به سمتش گرفت: قبل رفتن یه‌چیزی بخور.
جمین ماگ سفید رو گرفت و لبخند کج‌و‌کوله‌ای زد: مغسی بوکو!1
جنو خنده‌اش گرفت و با لهجه‌ی فرانسوی غلیظ و شیرینش، جوابش رو داد. جمین کمی از قهوه‌ی فوری رو سر کشید و گازی به نون تستش زد. با عجله به سمت لباساش رفت و تیشرت اهدایی خدای یونانی قشنگش رو از تن خارج کرد.
جنو به نور آفتاب نگاه کرد که چطور لحظه‌ای دزدکی دستش رو روی کمر برهنه‌ی جمین کشید و نگاهش رو به لیوان قهوه‌اش دوخت. اون همه‌چیز رو یادش بود، اما اون‌قدر شجاع نبود که چیزی رو بروز بده، پس بازم فرار کرد.
"من فقط می‌خواستم گردنبندش رو ببینم، من نه عطر بدنش رو حس کردم و نه متوجه روشنی پوستش شدم. من نه نگاه توی چشماش رو دیدم و نه نفس‌های گرمش رو که به صورتم می‌خورد حس کردم‌. اون پسر، درست مثل یه دوست معمولیه و هیچ هم باعث نشده من چیزهای جدیدی رو راجع به خودم بفهمم."

2 𝐑𝐨𝐦𝐞𝐨𝐬Where stories live. Discover now