مسیر

126 56 24
                                    


جمین نگاهی به نمای بیرونی رستوران انداخت و نفس راحتی کشید، نه بالا شهر بود و نه گرون به نظر می‌رسید. اگه از موجودی‌ تموم کارت‌های اعتباریش استفاده می‌کرد، احتمالا می‌تونست شام رو برای ۶ نفر حساب کنه.
کوله‌اش رو روی شونه‌اش جابه‌جا کرد و وارد شد. به اطراف نگاهی انداخت تا جنو و دوستاش رو پیدا کنه. نابی براش دستی تکون داد و جمین با لبخندی به طرفشون رفت. قلبش از همین حالا بازیش گرفته بود و تند می زد.
جنو دست از بحث‌کردن با هندری برداشت و به جمین که نزدیک‌ می‌شد نگاهی کرد. می‌تونست محلش نذاره و با دوستاش صحبت کنه. با این فکر که دیگه قرار نبود ببینتش، نفس راحتی کشید.
جمین سری تکون داد و به همه سلام کرد. هچان باهاش دست داد و دعوتش کرد بشینه. به آرومی روی صندلی نشست و کوله‌اش رو کنار پاش قرار داد.
هچان بقیه رو بهش معرفی کرد: خیلی خب، اون برج زهرمارو که مطمئنا می‌شناسی، کاشکی یکم محکم‌تر اون واترجتو روی سرش می‌انداختی از دستش خلاص می‌شدیم.. این خانم خیلی محترمم نابیه و این احمقی‌ام که داره سر این‌که چرا شورت یا جوراب پاره مد نیست بحث می‌کنه، هندریه‌. منم هچانم‌، خوشبختم.
سری براشون تکون داد و روی صندلی کمی جا‌به‌جا شد: خوشبختم.
جنو نگاهی به هچان انداخت و منو رو برداشت: خاک‌ تو سرت کنم با این معرفیت. چی بخوریم؟
هندری منو رو از دستش کشید: ول کن سوال منو جواب بده، خب اگه پاره مده، باید اینم مد باشه! چرا زشته؟!
نابی نفسی گرفت: واقعا جوابش رو می‌خوای بدونی؟
جمین دستشو زیر چونه‌اش زد و به جنو نگاه کرد: بهتری؟
جنو دستی توی موهاش کشید: مرسی.
جمین بهش نگاه کرد: عالی‌ام، خوبم، متوسطم، بدک نیستم، دارم می‌میرم. مرسی همشون میشه، تو کدومی؟
جنو نفسشو بیرون داد: خوبم.
جمین لبخندی زد: خوبه که خوبی.
جنو لباشو روی هم فشرد و سرشو به سمت هچان برگردوند؛ نگاه اون پسر بی‌ هیچ دلیل خاصی معذبش می‌کرد.
تابی بعد از این‌که برای همه غذا سفارش داد، به طرف هندری برگشت: نمی‌ذاری حرفمو بزنم! بذار این بحث مسخره رو تموم کنیم..
هندری نگاهی بهش انداخت: ببخشید که ما مثل شما ادیبان فرهیخته، بیست‌چهاری مشغول تحلیل آثار بزرگان نیستیم!
جنو کمی به جلو خم شد: خودتو مسخره کن!
هندری ادامه داد: داشتم می‌گفتم، اگه پارگی مده، باید همه‌جا مد باشه.
نابی موهاشو کنار زد: محض رضای خدا! تصور کن! چرا کون لخت تو که از اون پارگی لعنتی مشخصه باید برای یکی جذاب باشه؟!
هندری دهنش باز موند: نابی!
نابی نگاه کرد: چیه؟ مگه کون چشه؟ حتی باید برای اعضای بدنم سکسیست‌بازی دربیاری نه؟ خجالت‌آوره!
هچان و جنو زدن زیر خنده و جمین با لبخند ملیحی بهشون خیره شد.
نابی موهاشو با ادا پشت گوشش زد و به طرفش برگشت: عذر میخوام، کم‌کم عادت می‌کنی.
جمین  که حواسش به خنده‌های جنو بود سری تکون داد و لبخندی زد: اوکیه.
همزمان که بقیه مشغول حرف زدن و خندیدن بودن، نگاهش روی جنو مونده بود و مشغول بلعیدن جزییات ظاهرش شده بود. گاهی‌ام توی بحث بقیه شرکت می‌کرد، مبادا خیلی واضح باشه که با چشماش داره یه نفر رو قورت می‌ده.
جنو تارهای موهای رو پیشونیش رو کنار زد و با صدای بمش، آروم و شمرده جواب هچان رو داد و مشغول صحبت شد اما از اون‌طرف، جمین کاملا محوش شده بود. با خودش فکر کرد که آواز فرشته‌ها احتمالا همچین صدایی داره و وقتی جنو خندید، سرش رو پایین انداخت و وانمود کرد مشغول پاک‌کردن چیزی از روی شلوارشه، تا بقیه نبینن که لبخندی به پهنای صورتش زده.
برخلاف تیپ راحت و اسپرت جمین، جنو جین مشکی‌رنگی پوشیده بود و پلیور یقه‌اسکی قهوه‌ای روشنش رو با نیم‌بوت‌هایی به همون رنگ ست کرده بود. جمین به دست‌هاش چشم دوخت، آستیناش رو بالا زده بود و گاها با ساعت‌مچیش ور می‌رفت. یه دستبند هم روی مچش بود که با هر حرکت تکون می‌خورد؛ درست مثل قلب جمین و اون خوب می‌دونست که توی دردسر افتاده.
طولی نکشید که روی میز پر از غذاهای متفاوت شد و همه مشغول خوردن شدن. هندری رو به جمین کرد: زندگی بدون دانشگاه چطوره؟ واقعا چه حسی داری که دیگه لازم نیست امتحان بدی؟
جمین لبخندی زد:  سخته، چون نمی‌دونی باید دقیقا چه غلطی کنی.
هچان با حسرت بهش نگاه کرد: ولی درآمد داری! این خودش خیلی خوب نیست؟!
جمین با چاپ‌استیکش یه کیک‌برنجی رو برداشت: اینم هست، اما هر مسیری خوبی‌ها و بدیای خودشو داره. من چون مدرک ندارم نمی‌تونم برای یه‌سری از شغلا که تعدادشونم کم نیست تقاضا بدم اما شما از الان میتونین پاره وقت کار کنین. در عوض من دستم بازه اگه بخوام کسب‌و‌کار خودمو راه بندازم یا زمانمو کلا روی یاد‌گرفتن یه مهارت خاص بذارم.

2 𝐑𝐨𝐦𝐞𝐨𝐬Donde viven las historias. Descúbrelo ahora