جنو لیوانهای اضافه رو جمع کرد، به سمت آشپزخونه رفت و جمین هم پشتسرش روانه شد تا کمکش کنه آشغالهارو از اینطرف و اونطرف جمع کنه.
جنو به نرمی کسی که تازه عشق زندگیش رو پیدا کرده، دستشو گرفت و به بیرون آشپزخونه راهنماییش کرد: لطفا تو فقط بشین، لازم نیست کاری کنی. از صبح تاحالا سرپا بودی.
جمین نفسشو بیرون داد: حوصلهام سر میره!
جنو روی مبل نشوندش: فقط میخوام اینجا یکم جمع بشه.. زود میام پیشت.
جمین سری تکون داد، تن خستهاش رو به کاناپهی نرم سپرد و روش مچاله شد. جنو درحالی که یه دستش داشت دکمههای پیرهن نه چندان گشادش رو باز میکرد، بالشتی بهش داد و خم شد تا کفشاش رو دربیاره: نمیخوای بری رو تخت؟
بدون صاحب تخت بره روی تخت؟ هرگز.
سری تکون داد و با بغل کردن بالشت، چشماش رو بست. جنو پیرهنش رو از تنش خارج کرد و بعد از اینکه کاملا با دقت پشت صندلی قرارش داد تا نه چروک بشه و نه کثیف، دوباره مقابل پاهای جمین قرار گرفت و بندهای کفشش رو باز کرد. اونارو کنار هم جفت کرد و مچ پاشو کمی ماساژ داد: کارم تموم شد میبرمت تو اتاق.
جمین از بین چشمهای نیمهبازش بهش نگاه کرد و با دیدن بازوهاش تکونی خورد. جنو کماکان سرش پایین بود و داشت مچ پاهاشو با انگشتای گرمش میمالید و جمین به حرکت زنجیر توی گردنش خیره شده بود.
جنو با احتیاط خم شد و بوسهای نزدیک چشمش گذاشت: ببخشید من اگه اینجارو جمع نکنم، دیوانه میشم. استراحت کن، زود میام.
جمین سری تکون داد و دوباره بسته شدن.
جنو از این طرف سالن خونهاش به طرف دیگه میرفت و ظرفهای کثیف و آشغالهارو جمع میکرد و سعی میکرد خیلی سروصدا نکنه. خوشبختانه تیونگ و جهیون بیشتر کارارو انجام داده بودن و دیگه چیز زیادی نمونده بود. سعی کرد با بیشترین سرعت ممکن کارهاشو تموم کنه و پیش کیتن زیباش که روی کاناپه مچاله شده بود برگرده.
جمین دوباره بین خواب و بیداری چشمهاش رو باز کرد و به جنو خیره شد که داشت تمیزکاری میکرد و لبخندی زد. هراونچه که رخ داده بود، شبیه یه رویای نیمهشب بود.
جنو بعد از اینکه آخرین ظرفهای کثیف رو داخل سینک قرار داد، دستش رو شست و به سالن برگشت تا با دستمال میز رو تمیز کنه. نهایتا نگاه رضایتمندی به خونهی دستهگلش انداخت و به سمت جمین رفت تا بیدارش کنه و اونو به اتاق خودش ببره.
کنار مبل خم شد و نگاهی به چهرهی غرق خوابش انداخت. لبخندی که کل شب رهاش نکرده بود، دوباره روی لباش شکفت و به آرومی بهش نزدیک شد تا بیدارش کنه، هرچند که ترجیح میداد مدتی رو توی همین سکوت بمونه و به طول مژههای جمین و یا رنگ صورتی ملایم لبهاش فکر کنه.
ESTÁS LEYENDO
2 𝐑𝐨𝐦𝐞𝐨𝐬
Fanficروایتی از زندگی، عشق و بار سنگین روی شونه هامون. *تمام شده* Couple: Jaeyong, Nomin Genre: Drama. Psychological