Lover, Please Stay.

201 46 51
                                    

جه همین‌طور که کش و قوسی به خودش می‌داد، تیشرتش رو از تنش بیرون کشید و توی چمدون کوچیکش دنبال یه لباس خنک‌تر گشت. آفتاب کم‌کم داشت راهشو به وسط اتاق کوچیک تیونگ پیدا می‌کرد و هوا گرم‌تر شده بود.

تیونگ همون‌طور که روی تخت چهارزانو نشسته بود، با کنجکاوی به عضلاتش که به طرز جذابی حرکت می‌کردن خیره شد. تموم چیزهایی که توی کتاب‌های آناتومی خونده بود، جلوی چشمش اومدن. این‌طوری نبود که از اون هیکلی‌های کت و کلفت باشه. جهیون به زیباترین شکل ممکن روی فرم بود.

پسرک یکی از چشماشو بست و با انگشتش، عضلات بازوش رو نشونه گرفت: سه‌سر؟

جهیون که زمزمه‌اش رو شنیده بود، به سمتش چرخید‌. یقه‌ی تیشرت رو از سرش رد کرد و قلب ته یه تپش رو جا انداخت. سینه‌هاش، شکم صافش و پوست بی‌نقصش برای دیوونه‌ کردنش کافی بودن. سعی کرد روی نیپلاش خیلی دقیق نشه، اما فکر کنم شما هم با این قضیه موافق باشین که تقریبا غیرممکنه که مرد به اون زیبایی جلوت باشه و تو بتونی نگاهت رو ازش بگیری.

پس همون‌طور که بهش چشم دوخته بود، پلک زد. زیبایی از نظر چشمای تیونگی نقاش، فقط توی چشم‌های کشیده و منحنی‌ خاص لب‌های جه خلاصه نمی‌شد. این رفتارهای جه بود که باعث می‌شد انقدر توی چشماش ظریف و خواستنی به نظر بیاد.

پسرکمون توی زندگیش بارها مدل‌های مختلف رو طراحی کرده بود و به این ترتیب، تقریبا همه‌جور آ‌دمی رو دیده بود؛ قدبلند، چاق، لاغر، بور، خارجی. اون به دیدن جزییات صورت بقیه عادت داشت. اون به خنده‌های تو‌دل‌برو، به گونه‌های برجسته، خط فک‌های خوش‌فرم، سینه‌های تخت اما درعین حال کمی برآمده و رگ‌هایی که روی دست‌ها خودنمایی می‌کنن عادت داشت.

درسته که جهیون واقعا چشمای هرکسی رو به خودش خیره می‌کرد اما برای ته توی نگاه اول، اونقدرام تماشایی نبود. حتی یادشم نمی‌اومد که اون اولا هم براش این همه جذاب بوده یا نه.

این‌طوری نبود که بازوهای قوی یا قوس ملایم و نرم کمر جهیون براش جدید باشن. اون خوشگل‌تر از اینارو دیده بود اما چیزی که اون رو خاص می‌کرد، تنها و فقط ظاهر استثنائی‌اش نبود. اون چیزی که اون آغوش رو خیلی خاص می‌کرد، گرما و امنیتش بود. اون چیزی که اون چشم‌هارو اون‌قدر خواستنی می‌کرد، شیوه‌ی نگاهشون بود که ته روی خودش حس می‌کرد. اون گوش‌ها برای اون قرمز می‌شدن و ته می‌تونست ناگفتنی‌ترین گفتنی‌ها و شخصی‌ترین رازهاش رو کنارشون زمزمه کنه. اون دست‌ها، اون دست‌ها بهش هرچیزی رو می‌خواستن می‌دادن و این‌ها چیزی بود که پسرک رو از خود بیخود می‌کرد. چون زیبایی هیچ‌وقت معیار مشخصی نداشته و نبایدم داشته باشه. چون این قلب آدماست که تعیین می‌کنه اونا زیبا هستن یا نه. چون جهیون روزی ترسناک و عبوس و خون‌آشام بود و الان؟ الان مرد زیبای تیونگ بود.

2 𝐑𝐨𝐦𝐞𝐨𝐬Where stories live. Discover now