جنو در حالی که دستمال رو روی بینیش میفشرد، روی تخت نشست و با دست آزادش یقهی بازش رو پوشوند. لعنت هزاربارهای به مرد میانسال انداخت و سعی کرد لبههای پیرهنش رو با یه دست بهم نزدیک کنه چون با نگاه سنگین پرستارا معذب میشد.
نابی کنارش ایستاد و کمی خم شد: بهتری؟ سرت گیج نمیره؟
جنو سری تکون داد و بهش اشاره کرد: لباسم رو میدی لطفا؟ رفتن؟
نابی کت بلندش رو دورش انداخت و کمک کرد بپوشتش: نه.. رنجون گفت پارک کنن میان تو.
با استرس دستی به جیبش کشید تا مطمئن بشه گوشیش اونجاست: جدا؟! واجب نبود که.. به تیونگ که زنگ نزدی؟ نگران میشه.
دخترک دستشو به نشانه نفی تکون داد: نه. باید زنگ بزنیم؟ بفهمه بیخبر گذاشتیش ناراحتتر نمیشه؟
دستمال دیگهای برداشت و به لکههای قرمز روی پیرهنش زل زد: نه خودم بعدا میگم بهش.. وای چرا بند نمیاد این لعنتی؟!
نابی با نگرانی بهش خیره شد: خوبی؟ سرگیجه که نداری؟! این پرستار کجا موند؟ انگار از دماغ پریود شدی.. تامپون میخوای؟
خندهاش گرفت و اخماش توهم رفت: بابا منو نخندون بیشتر خون میاد.. اه چقدر درده..
نابی سری تکون داد: این وسط دعوا کردنت چی بود آخه؟! نمیتونستی همون نرد ساکت و پخمه باقی بمونی؟ باید حتما دهن خودتو سرویس میکردی؟
بدون به زبون آوردن کلمهای،لبخند کمرنگی زد و دستمال رو توی بینی بینواش فرو کرد. با اینکه هم کتک خورده بود و هم فحش، حس میکرد کاملا ارزشش رو داشته. خیلی وقت بود همچین هیجانی رو احساس نکرده بود. یه جورایی حس میکرد کول بوده و اصلا براش مهم نبود که تا یکی دوهفته قراره یه دایرهی بنفش و نیلی وسط صورتش باقی بمونه.
نابی موهاش رو مرتب کرد: میخندی؟
چشماش هلالی شدن و دندونای ردیفش رو با یه لبخند ذوقزده بیرون انداخت: نابی.. خفن نبود؟ سکسی چی؟
دخترک لحظهای با چهرهی کاملا جدی بهش خیره شد و طولی نکشید که از خنده منفجر بشه: دفااااک؟! برای این دعوا راه انداختی؟
جنو سعی کرد نخنده و دستش رو به چپ و راست تکون داد: نه ببین.. از اولش که نمیخواستم دعوا کنم. اون مرتیکه خیلی وحشی بود.. ولی جدا.. باحال نبود؟؟
نابی دستاشو دوطرف صورت پسری گذاشت که میتونست قسم بخوره فقط ۱۲ سالشه و گونههاش رو فشرد: آیگووو.. معلومه که باحال بود.
با قیافهای حقبهجانب بهش زل زد: یااا نابیا! مگه اگیو رفتم که اینجوریم میکنی؟!
نابی با لبخندی بهش خیره شد و چیزی نگفت. اون خیلی خوب میدونست که جنو توی خیلی چیزها خوبه. چیزهایی که معمولا بهمون میگن برای خوشبخت شدنمون لازمن. برنامهریزی درست برای آینده، هدفمند بودن، درس خوندن و نمرههای بالا و تلاش کردن و بینقص بودن. جنو توی اینا واقعا خوب بود و هیچکس نمیتونست منکرش بشه.
ESTÁS LEYENDO
2 𝐑𝐨𝐦𝐞𝐨𝐬
Fanficروایتی از زندگی، عشق و بار سنگین روی شونه هامون. *تمام شده* Couple: Jaeyong, Nomin Genre: Drama. Psychological