PART 5

3.4K 504 9
                                    

دستای محکم و بزرگی که دور کمرش بود تنگ تر شد و جیمینو از شوک خرج کرد
دستشو روش گذاشت و سعی کرد بازش کنه ولی حتی ذره ای نتونست جداش کنه
+و.. ولم کن
صدای پوزخند فرد پشتش که بوی گرگینه میداد بدجوری رو مخش بود
_تو اومدی تو اتاق من... چجوری ولت کنم؟
صداش براش آشنا نبود... اما بوش چرا !
با عصبانیت ضربه ای به پسری که پشتش ایستاده بود زد و تونست کمی حلقه دستاشو شلتر کنه و در نهایت خودشو آزاد کنه...
با دیدن چهره فرد مقابلش رنگ از صورتش پرید
+توو؟؟؟
جونگکوک پوزخندی زد و دستاشو رو سینش قفل کرد
و از بالا به بدن ریز ملکه نگاه کرد
_اینجا چیکار میکنی ملکه؟
+ه.. هیچی
قدمی نزدیک تر اومد و باعث شد خون آشام جوون قدمی عقب بره ولی جیمین سریع از این حرکتش پشیمون بود.. باید سرجاش میموند
_گفتم چرا اومدی تو اتاق من؟ میدونم بی دلیل اینکارو نمیکنی!! دنبال چی هستی؟
جیمین خنده مضطربی کرد و دستاشو به نشانه اعتراض آورد بالا و تکون داد
+هی... من فقط کنجکاو شدم اومدم اینجا باور کن
جونگکوک یکی از ابروهاشو بالا انداخت و به پسر کیوت روبروش نزدیکتر شد که میخاست مثلا بیگناهیشو اثبات کنه
+وایسا... اصلا من نباید بهت جواب پس بدم.. برو کنار
ولی کوک ذره ای از جاش تکون نخورد
_میدونی که میتونم خیلی راحت حقیقتو ازت بکشم بیرون... ملکه~
کلمه آخرو با لحن کشیده و هشدار دهنده ای گفت و دستشو دراز کرد و روی گردن خوشفرم ملکه گذشات که جیمین سریع پسش زد
+توام مثل همون معشوقه مزخرفتییی... خیلی پستین شاید تو بیشتر... همونقدر عوضیی
جیمین با حرص گفت و مرد مقابلش از سینه هل داد تا عقب بره ولی بازم تکونی نخورد
رنگ چشمای دورگه بی شک در حال تغیر بود.. اون یه شدت ازینکه بهشون توهین شده بود عصبانی بود و میخاست فرد مقابلشو تیکه پاره کنه.. ولی حیف نمیشد...
رنگ زرد چشماش با دندونای نیش بلندش هارمونی ترسناکی برای ملکه ایجاد کرده بود و باعث شد بدنش لرز کمی بگیره !
_مواظب حرفات باش کوچولو...
نزدیک تر اومد و سرشو تو گردن پسر لرزون مقابلش فرو کرد و نزدیک گوشش نفسشو فوت کرد
_چون من همیشه انقد آروم نیستم
جیمین سریع به خودش اومد و هلش داد.. اینبار با تمام قوا...
+برو کنار جئون جونگکوک
=کیم جونگکوک
با صدای بمی که از پشت جونگکوک بلند شد نگاهشو به اون سمت داد و تونست چشمای قرمز شاه رو ببینه!
=ملکه...
+عالی... جناب!
جونگکوک بدون حرفی به ملکه خیره بود و هنوزم اون پوزخند اعصاب خورد کنش رو لباش بود..
جیمین بدون توجه به اینکه مثل چی از شاه میترسه سریع از کنارش گذشت و با سرعت از اتاق خارج شد.. حتی درو هم نبست ..
=چخبر بود اینجا کوک؟
تهیونگ با لحن آرومی پرسید و روی کاناپه نشست که جونگکوک هم کنارش نشست و باعث شد دستای شاه دورش حلقه بشه!
_اومده بود تو اتاق داشت فضولی می‌کرد... میخاست چیکار کنه ینی؟
=نمیدونم... بهرحال کاری از دستش برنمیاد
_اوهوم.. تهیونگ نبودی عین بلبل داشت سخنرانی می‌کرد وقتی دندونامو دید یهویی ترسید و چشماشو یجوری کرد میخاستم خونشو بخورم!
کوک گفت‌و و خندید که باعث شد شاه اخم کنه..
=کوک!
با لحن هشدار دهنده ای صداش کرد و بعدش صدای خنده های دورگه قطع شد و بجاش اخمی رو صورتش اومد!
_باید حواسمون بهش باشه تهیونگ...
َ
جیمین همونجور که تو راهرو راه می‌رفت داشت به زمین و زمان فحش میداد..
از همه اونا بدتر داشت به همسر دوم پادشاه و همینطور خود عوضیش فحش میداد..
*ملکهههه
با شنیدن صدای جین هوف کلافه ای کشید و سر جاش ایستاد
جین با دیدنش به سمتش دوید و همه جاشو چک کرد
*خوبی؟؟
+نههه
با حالت زاری گفت و پاشو رو زمین کوبید.. اخمی رو صورت جین شکل گرفت
*چه اتفاقی افتاده؟
+بفاک رفتممممم
*چیییی؟؟؟؟

FORCED QUEEN 👑 ملکه اجباری Where stories live. Discover now