PART 22

938 202 65
                                    

Writer
ملکه همونجور شوکه شده به پلک های روی هم افتاده گرگینه نگاه میکرد و بی حرکت سرجاش وایساده بود
دورگه وقتی حرکتی از جیمین ندید سریع پشیمون شد و عقب کشید
با چشمایی که یتونست هر کی رو تسخیر کنه نگاهش رو از روی ملکه برداشت ، هل شده بود و نمیدونست چجوری توضیح بده این حسی که داشت
ملکه میدید که دهنش باز و بسته میشه ولی صدایی نمیشنید
جونگکوک اصلا انتظار اینو نداشت یهو لبای نرمی رو لباس حس کرد که به ارامی داشت لباشو میبوسید
اینبار نوبت دورگه بود که شوکه بشه
ملکه سریع با خجالت میخااست عقب بکشه که دورگه به خودش اومد و دستاشو دور کمر باریک ملک حلقه کرد و اونو به خودش چسبوند و بوسشون رو عمیق تر کرد
اون لحظه اون دوتا به هیچکس و هیچ چیزی فکر نمیکردن
به اینکه چه عواقبی به دنبالشونه
کارشون چقد اشتباهه یا عاشق ادم اشتباهی شدن
هیچی
اونا فقط فکرشون رو لبای طرف مقابلشون بود

Jimin
لبام سر شده بود ولی بازم میخاستم
من اونو دوست داشتم اره دوسش داشتم
اون بهم اهمیت میده ، ازم در مقابل اون دیو محافظت میکنه
من نمیدونستم این علاقم کجا قایم شده بود که نمیفهمدم
جونگکوکم منو......
نه وایسا جیمین
یجا اشتباهه غلطه.
بوسه رو شکستم و هلش دادم عقب با نگاه متعجبش و چشمای درشتش بهم نگاه کرد
-چی شد ؟ هیونگ؟
+تو.... اون عوضی تورو فرستاده مگه نه ؟
-من...منظورت چیه جیمین؟شوکه بهم نگاه میکرد که با عصبانیت بهش توپیدم
+توووو گرگینه اشغال مگه معشوقه همون سه رگه عوضی نیستی ؟ مگه تو عاشقش نبودی؟ اومدی که منو بازی بدی؟ آره ؟
خاست بهم نزدیک بشه که دادی زدم
+بهم نزدیک نشو ... چرا من؟
-جیمین اشتباه متوجه شدی ...من... من ... میشه بشینی و بزاری برات تعریف کنم؟
خاهش و التماس از چشماش داشت سرازیر میشد ...آه میدونه جلوی چشای آهوییش نمتونم مقاومت کنم
بدون حرف روی مبل نشستم و با دیدن گارد من اونم روبروم نشست و شروع به حرف زدن کرد
-نمیدونم از کجا شروع کنم هیونگ... حتی نمیدونم این علاقه از کجا شروع شد شاید وقتی با چشمای ترسیدت بهم نگاه کردی و بازم جلوم وایسادی و تهدیدم کردی .... آه پسر چقد کیوت بودی
مکثی کرد و خنده ارومی کرد بدون حرف داشتم گوش میکردم، داشت صادقانه حرف میزد،میتونستم متوجه بشم
وقتی نگاه گیج منو دید ادامه داد
-ولی نمیخاستم به خودم بفهمونم هیونگ ، میخاستم اون حس رو با اذیت کردنت از بین ببرم ولی لعنتی بعد یه مدت دیگه نمیتونستم بدون دیدن قیافه حرصیت که با نمک غر میزد بخابم نمیتونستم .... وقتی تهیونگ اذیتت میکرد حس میکردم یه تیکه از وجودم داره میسوزه چون عشقم داشت به جوونه تازه نفس قلبم اسیب میزد ،نمیدونستم چیکار کنم کاری از دستم بر نمیومد هیونگ،هیچ کاری
اون الان اعتراف کرد جفتمون رو دوست داره ؟ ودف؟
+یه لحظه ... تو هنوز شاه رو دوست داری و میای به من ابراز علاقه میکنی؟
سرش پایین بود و حرفی نمیزد
استارت خنده های دیوانه وار من با سکوتش زده شد
وقتی دستش صورتمو لمس کرد فهمیدم دارم گریه میکنم
خندمو تموم کردم و با ضعف نالیدم
+توروخدا اینکارو با من نکن جونگوک... من دیگه تحمل ندارم .. عشق برام مقدسه باهام بازی نکن...
منو بغل کرد و سرمو بوسید
-بهم اعتماد کن جیمین ، دارم راستشو میگم عزیزم
موهامو نوازش میکرد و از اینکه چطور هر روز بیشترعاشقم میشد صحبت میکرد و من با اشکای بند اومده چشامو بسته بودم و بهش گوش میدادم ....
+جونگکوک؟
-جانم
نفس عمیقی کشیدم و از بغلش اومدم بیرون
+ تهیونگ اینو میدونه؟
لبخندش خشک شد و اخمی کرد
-نه... و نباید هم بفهمه جیمین. هیچوقت!
+ولی...
-ولی نداره باید حواسمون باشه اون هردومونو میکشه براش مهم نیست منم! اون جفتمونو میکشه!
سرمو به عنوان تایید بالا پایین کردم و دوباره تو بغلش فرو رفت
خب جیمین نظرت در مورد یه قمار رو زندگیت چطوره؟
شاه معشوقه معشوقت شدم متاسفم
.
.
.
.
[ Taehyung ]
این روزا اینکه جونگکوک بوی ملکه رو بده کاملا عادی شده
اون هر روز به دیدنش میره و چن ساعت باهاش وقت میگذرونه
اینکه بگم حسودیم نشده دروغ گفتم ولی من یه سه رگم نمیتونم بی خیال غرورم بشم و ابرازش کنم
پس فقط نادیده میگیرمش
چن مدته باهم نخابیدیم و اون منو از کون قشنگش محروم کرده و واقعا این رو مخمه
عاح ملکه
ملکه!!!!
داری کم کم همه چیزمو میگیری
و اون همه چیز
جونگکوکه!



ها ها ها
خیلی وقته دست به قلم نشدم و یکم سخت بود این پارت
درسته کمه ولی دلم نمیاد یه چیزای آبکی بهتون تحویل بدم سووووو سعی میکنم بیشتر بنویسم💙

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jun 24 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

FORCED QUEEN 👑 ملکه اجباری Where stories live. Discover now