PART 20 🔞

3K 371 103
                                    

متن چک نشده غلط املایی دیدین بهم بگین بی سوادم خودتونین کیبوردم گاوه 🦩
______

کنارم نشسته بود و زل زده بود تو صورت منه بدبخت
این چرا اینجوری میکنه دیروز داشت منو میکشت روانی الانم یجوری نگام می‌کنه انگار ارث باباشو خوردم مرتیکه عجیب غریب ثبات رفتاری نداره
اصن غذا از گلوم پایین نمی-
* بیبی من عجیب غریب نیستم من همونی که یه تنه میتونه کل وزرای کشور رو تو یه ثانیه نابود کنه
با لپای پر دست از جویدن لقمه که الان مزه زهر میداد برداشتم
چشمای درشت شدم خیلی خوب تعجبم رو نشون میداد
وادافاکککککککک دیگه خیلی جدی شد تاحالا نشنیده بودم جادوگرا بتونن ذهن خون‌آشام های اصیل رو بخونن
این میتونه برگامم
با ترس بهش نگاه میکردم و با خودم چرت و پرت میگفتم که نیشخندش حتی صدای درونمم خفه کرد
با نیم خیزی به سمتم حمله کرد که نفس نداشتم حبس شد
کنار گوشم نفس گرمشو آزاد کرد که یه دور ویبره رفتم
*من مارکت کردم یادت رفت ملکه من؟
و گرمای وجودش محو شد
همونجور با دهن باز و پر محو دیوار جذاب روبروم بودم که با پیچیدن صداش داخل مغزم تو جام پریدم
*سینی رو خالی کن وگرنه عواقبش رو بپذیر
همه چی خوبه جیمین
فقط تو بفاک رفتیییی بدجورررر
*هممم مخالفتی برای تکرارش ندارم ولی فک نکنم تو آماده باشی
با جیغی موهامو گرفتم تو چنگم
+از مغزم بیا بیرون لعنتیییی

[ TAEHYUNG ]
با شنیدن صدای جیغ مانندش لبامو که داشت به سمت بالا کنترل کردم
چون همین الانش هم به در اتاقم رسیده بودم
اتاقی که توش یکی منتظرم بود
درو باز کردم و مثل همیشه داخل اتاقم شدم
اون همین الانم رو به من چرخیده بود
*چی شده که جناب کیم به دیدنم اومده
لبخند ملیحی زمیمه حرفم کردم کی میدونست که اثرات بجا مانده از ملاقات چن دقیقه پیشه؟!
_کجا بودی تهیونگ ؟؟
با چشمای درشت طلاییش که طوفانی شده بود بهم نگاه می‌کرد
میتونستم رایحش که نگرانی و خشم رو بازتاب می‌کرد حس کنم
*چی گرگ خونسرد منو اینجوری آشفته کرده؟؟

[ Writer ]
دورگه همونجور که با ضرب از روی مبل بلند میشد و به سمت اون شاه سرخوش که روی تختش نشسته بود میرفت داد زد
_چی؟؟؟ چی یا کی تهیونگ؟؟ چطور میتونی بعد بلایی که سرش آوردی انقد بیخیال بشینی اینجا و بهم لبخند بزنی؟ سرت به جایی خورده که آدمای بیگناه به چپتن؟؟
با اتمام حرفش مقابل سه رگه رسیده بود که دیگه اثری از لبخند روی صورتش نبود و با صورت بی حس بهش نگاه می‌کرد
گرگ جوان هیچوقت همچین ریکشنی از معشوقش نگرفته بود و همین برای عصبی کردنش کافی بود
ولی تا خاست داد دیگه ای از بین لباش آزاد کنه دستاش کشیده شد
سه رگه محکم به تخت کوبیدش و وزنش رو روی اون انداخته بود
* داد هات برای من فقط باید روی این تخت و زیر من باشه جونگکوک!! (آره آره اینجوری بحث رو بپیچون جناب کیم😒)
با قورت دادن آب دهنش تو چشمای سرد شاه خیره بود
سه رگه با پشت دست موهای ریخته شده روی صورت آلفاش رو کنار زد
*فهمیدی جناب کیم یا یجور دیگه حالیت کنم هممم؟
با نیشخندی که انگار عضو جدا ناپذیر صورتش بود اینو گفت و فوتی رو صورت گرگینه کرد
_اما ت-هممم
با قفل شدن لباش بین لبای شاه حرفش تو گلو خفه شد
تهیونگ وحشیانه اکنون میبوسید و اجازه همکاری بهش نمی‌داد
با دستش دکمه های لباس معشوقه دورگش که خودشو بهش سپرده بود رو کند
عضله های اون گرگ خرگوش نما همیشه مورد علاقش بودن، اونا نشونگر یه موجود ضعیف نبودن
بلاخره دستای شل جونگکوک به یقش چنگ انداخت و با عجله سعی داشت درش بیاره
بلاخره شاه بوسه رو شکست ولی اجازه تحلیل به گرگینه زیرش نداد و بلافاصله به سمت گردنش که مارکش روش خودنمایی می‌کرد حمله کرد
ناله های پسر زیرش بلند بود و برای گوش های تیز شاه تحریک کننده ...
_خاه...خاهش میکنم
با چنگ زدنش به شلوارم فهمیدن اینکه چی میخاد سخت نبود
یک ثانیه بلند شدن از روش برای کندن لباس‌هاشون برای اون جادوگر آسون بود
حالا لخت روی تختی که هر دو میدونستن تا آخر شب شکسته خاهد شد دراز کشیدن بودن و شاه دوباره به جون گردن پسرش افتاده بود
اینبار دستش رو فراتر برد و دیک تقریبا بزرگ آلفای زیرش رو مالش داد که ناله هاش بلند شدن
جونگکوک دستاشو تو گوله مویی که داخل گردنش بود کرد و با حرص چنگش زد
_ کیم تهیونگ یا همین الان اون دسته بیلتو میکنی توم یا دیگه منو نمیبینی
شاه بی حرکت روبروی صورت قرمزش مونده بود و به چشمای حرصیش نگاه می‌کرد
دورگه میتونست احساسات از توی چشمای براقش ببینه
_ لطفا...
با صدای آروم و پر نیاز همونجور که تو چشمای خمار الفاش نگاه می‌کرد گفت که محکم به پشت برگردونده شد
*خیلی عجله داری بانی ...پس بهت میدمش
دیک سفت شدش رو میتونست لای پاهاش حس کنه
جونگکوک میدونست قرار نیست امادش بکنه چون اینبار تند رفته بود
اون سر آلفا و پادشاهش داد زده بود.

با حس دیک سه رگه روی ورودیش صورتش رو تو بالش فرو کرد دستاش ملحفه رو چنگ میزد
و ناله بلندش به وسیله بالش خفه شد
تنها کسی که اینجوری میتونست دورگه رو به گریه کردن بندازه قطعا شاه بود
اشکای دورگه بخاطر درد وحشتناک پایین تنش متوقف نمیشد و این همون دلیلی بود که شاه بی وقفه میکوبید و لپای باسن معشوقش رو چنگ میزد
این همه رابطه باعث شه بود بدونه دقیقا باید به کجا ضربه بزنه
طاقت درد کشیدن معشوقش رو نداشت تا اینجا هم کافی بود
ناله های دورگه با حس لذتی که بهش وارد شد به هوا رفت
شاه پشت موهاشو چنگ زد و با کشیدن به سمت خودش تونست صورت قرمزش رو ببینه
پایین رفت و لباشو رو لبای قرمزی که کاردستی خودش بود کوبید

اهم 🧍🏻‍♂️
احساس ندامت 🧍🏻‍♂️

FORCED QUEEN 👑 ملکه اجباری Where stories live. Discover now