PART 12

2.6K 499 68
                                    

[جیمین]
داشتم با تانی تو بغلم به طرف اقامتگاه میرفتم که سر و کله اون رایحه حال به هم زن پیداش شد!
جئون جونگکوک نمیشه یه ساعت دست از سرم برداری؟؟؟
اهه خدایا!!
_جیمین شی
بدون توجه بهش داشتم میرفتم که دستشو رو شونم احساس کردم و سریع پسش زدم و با اخم به طرفش برگشتم
_جناب ملکه چرا صدات میزنم برنمیگردی
+چی میخای جونگکوک
دستاشو با حالت ظاهری بالا سرش برد و با خنده تکون داد
_حالا چرا اخم کردی کارت داشتم
+چی کار؟
_من امروز پیش ساحره  « ایی»  بودم و یه چیزی کشف کردم...
منتظر نگاش کردم تا ادامه بده.. یه قدم عقب رفت که یکم متعجب شدم
_فهمیدم یه داروی جدیدی کشف کرده..
+خب..
دوباره یه عقب رفت.. اخممو پررنگ تر کردم
_خب داروعه باعث افزایش قد میشه گفتم شاید تو بخایش..
اینو گفت و سریع عقب گرد کرد..
اگه قیافه منو میدیدی داشت تقریبا از گوشام درد میومد بیرون.. این اولین بارش نبود که قدمو مسخره می‌کرد..
تانی رو تو بغلم محکمتر بغل کردم و داد زدم هنوز جلوی چشمم بود و داشت عقبکی میرفت و به قیافم می‌خندید
+جونگکوک امروز خونتو میریزممممم مردیکه غولل
داد زدم و دنبالش دویدم که اونم برگشت و سریعتر دوید...
لعنتی چرا انقد تند میدوه؟؟؟
شاید چون گرگینس... خب منطقیه... ولی منم یه خون‌آشامم!!
سرعت بیشتر تو پاهام ریختم ولی اون عوضی هی دور تر میشد!
به راهروی چپی پیچید و دیگ نمیتونستم ببینمش..
قدرتمو جمع کردم و منم پیچیدم ولی با برخوردم با یه ستون جفتمون افتادیم... که خداروشکر من روی زمین نبودم!
روی سینش نفس نفس میزدم و خوشحال بودم ازینکه گیرش آوردم!! جونگکوک زنده نمیمونی!
ولی وایسا!
اینکه بوی جونگکوک نیست!
چرا انقد شبیه بوی..
=ملکه؟... خوبین؟
سرمو با شتاب بلند کردم و شوک زده به چهرش نگاه کردم..
با چهره تقریبا نگران البته اگ توهم نزنم داشت به صورتم نگاه می‌کرد و شت...
فاصلمون خیلی کم بود!!
با حس دستش روی پهلوم و سر وصدای تانی سریع به خودم اومدم و بلند شدم و اونم بعد من بلند شد
تعظیم بلندی کردم و سعی کردم زیر چشمی دنبال اون عوصی بگردم ولی نبوددد
+سرورم منو ببخشید حواسم نبود.. واقعا معذرت میخام.. ببخشید
همینجور داشتم کوتاه کوتاه میگفتم و میخاستم زمین باز کنه برم توش!!
آخه چرا تو قصر عین بچه ها دنبال اون عقب مونده می‌افتی جیمین؟
=عیب نداره مواظب با...
%قربان
با صدای مشاور اعظم حرف شاه قطع شد.. واقعا چرا انقد خونسرد؟؟؟
=چیشده نامجون؟
%وزرا درخاست جلسه فوری دادن
=فعلا حوصلشونو ندارم..
اینو گفت و دوباره میخاست بهم یه چی بگه که با حرف نامجون هم من شوکه شدم هم شاه یکم تعجب کرد..
%در مورد ملکس...




ها ها بذارین اسپویل کنم براتون😂😂😂
پارت بعدی جیمین به چوخ میرهههههه ولی نمیگم چجوری و چرا 🤣🤣
ببینم چجوری تحلیل میکنیددد 😎
هر کی درست حدس زد جایزه داره ها😃

FORCED QUEEN 👑 ملکه اجباری Where stories live. Discover now