«روزها سپری میشوند. همچون مهلکهای بر جانفدایان میافتند و گریبان فداکاران را میگیرند. لیکن آن کس که پیروز میدان است، اهریمنیترین آنهاست.»
درگیریهای افسر پلیس پرونده در ایستگاه پلیس گانگنام سئول روز به روز افزایش پیدا میکردن؛ مثل شهد گلی که به مرور زنبورهای بیشتری رو به خودش جذب میکرد. کیم نامجون مسئولیت سنگینی رو به عنوان افسر درجهدار ایستگاه پلیس پذیرفته بود؛ حتی حضور دستیارهای متعددش هم تأثیری روی کاسته شدن حجم سنگین این بار نداشت چون سیل عظیم خبرنگارهایی که مقابل ایستگاه پلیس تجمع میکردن تا سر از کار تحقیقات در بیارن، با دوربینهای ممتد و بلندگوهایی که مثل اسلحه به سمتش نشونهگیری میشدن، درست مثل زنبورهای طماع، شهد گلش رو سر میکشیدن.
نامجون مرد صبور و با سطح تحمل بالایی بود که در مقابل مشکلات مثل سربازی سپردار عمل میکرد و گاهی اوقات هم یک مهاجم نیزهدار. ولی وقتی رئیسپلیس ایستگاه اون رو به خاطر تأخیر در حل پرونده مدام سرزنش میکرد، راهی نداشت جز اینکه مقابل دیو سه سر اون مهلکه سر تعظیم فرود بیاره و طلب یاری کنه. اون هیچوقت از رئیسپلیس چویی توقع درک شدن نداشت چون مسن بودن اون، دلالت داشت به روی کجخلقی همیشگی و عبوسی مطلقش. ولی وقتی تصمیم میگرفت تجمع خبرنگارها یا انتقاد شبکههای اجتماعی و رسانههای خبری رو به دلیل بیکفایتی افسر پروندهای به اسم "کیم نامجون" و دستیارهاش گوشزد کنه، افسر کیم راهی نداشت جز اینکه در ماه سوم ناکامی حل این پرونده به دفتر رئیس ایستگاه مراجعه کنه تا مسئلهای رو با مضمون "یاری طلبیدن" مطرح کنه. نامجون و دستیارهاش به کمک احتیاج داشتن؛ کمک نهاد قضاییای به اسم "ادارهی دادستانی کل".
***
( ادارهی دادستانی مرکزی سئول، کرهی جنوبی )
پیشونی پر چین و چروکش رو به روی گرهی دستهاش تکیه داده بود تا کمی ذهن مغشوشش رو ساماندهی کنه ولی از وقتی که اون تماس تلفنی منحوس رو از برادر کوچیکترش دریافت کرد، دیگه موفق نشد افکارش رو سازمان بده. به عنوان دادستان کل کشور، درست مثل برادرش رئیسِ ایستگاه پلیس گانگنام سئول، بار سنگینی روی دوش داشت. بیشتر از افسرهای پلیس پرونده، دادستان کل و دادستان پرونده بودن که مورد بازخواست رسانههای عمومی و هیئت دادستانی کل کشور قرار میگرفتن اما حالا علاوه بر مشغله و اضطراب برای پرونده، باید از بابت تصمیم مشترکی که با برادرش، چویی اونهو گرفته بود، ابراز نگرانی میکرد.
با به گوش رسیدن صدای تقهای که به در دفترِ کارش وارد شد، دست از تنیده کردن رشتههای پر پیچ و خم تاک افکارش کشید و خطاب به شخص پشت در گفت: بیا تو.
CZYTASZ
Godfathers | YoonMin
Fanfiction┊Fic Name➺ Godfathers 🎲 ┊Main Couple➺ YoonMin ┊Sub Couple➺ VKook, NamJin ┊Genre➺ Crime, Thriller, Erotic, Angst, Smut ┊Telegram➺ BTSGALAXYIR ┊Summary↴ سیاستهای خاص مرد مقید قانونی مثل مین یونگی تغییر ناپذیر بودن. اون به تمام مظنونهای پروندهش به...