قسمت هجدهم: تصویر دوریان گری

321 56 70
                                    

« وسعت شخصیت هر فرد

توسط بزرگی مشکلی که می‌تواند

او را از حالت منطقی بیرون آورد، تعریف می‌شود. »

زیگموند فروید

کیم هوسان یا به عبارتی دیگه والا مقام رئیس کیم، مدیر عامل شرکت هیوندای  شعبه‌ی مقرر در منطقه‌ی تونگیل_رو ، مردی عبوس، بد خلق، ناسازگار و منزوی بود. هر چند در حیطه‌ی کاری خودش خبره به شمار می‌رفت اما باز هم گره کور سگرمه‌های تنیده، صدایی که هر از گاهی روی منشی و کارمندها بلند می‌شد و دست‌های تنومندی که هر آن انتظار کوبیدن و سیلی زدن رو می‌کشیدن، اون مرد ۶۰ ساله رو به یک مدیر عامل منفور و دوست‌نداشتنی مبدل کرده بودن.

هیچ کس هوسان رو دوست نداشت و هیچ کس هم خاطره‌ی خوشی از اون در ذهن نداشت. تنها چهره‌ای که رئیس کیم از خودش توی ذهن کارمندها به جا گذاشته بود، خشم، نفرت، عبس و انزوا بود. اون سیاست‌های به خصوص خودش رو در کار داشت؛ این سیاست‌ها همیشه اون رو در بازارهای رقابتی، سرمایه‌گذاری و بورس موفق حاصل می‌کردن ولی چه فایده وقتی علاوه بر بدنام بودن، به تازگی زمزمه‌هایی رو هم پشت سر خودش می‌شنید!

مدت زیادی نمی‌گذشت که هوسان متوجه شده بود بعد از گذشت دو سال یکی از بزرگ‌ترین پرچم‌های فلاکت‌های زندگیش دوباره توی روزگار سیاه دنیاش قد علم کرده و به اهتزاز در اومده بود. این اتفاق مصطلح به "نحس" منجر به پریشونی احوال و آشفتگی روانش شده بود ولی وقتی از بخش مربوط به "پژوهش قطعات هیدرولیکی موتورهای هیبدریدی " شرکت در حال گذر کردن بود، زمزمه‌ای رو شنید که اون رو به اشد خشم، شوریدگی و غلیان درونی رسوند.

اون زمزمه خیلی چیزها رو برای رئیس کیم مشخص می‌کرد. تحت هیچ عنوان نمی‌تونست دنبال بهانه یا سرپوشی بگرده تا اون‌ رو نادیده بگیره.

زمزمه‌ی دگرگون‌کننده با این مضمون بود "پسرش یه هم‌جنس‌گراست!".

و حقیقت داشت؛ پسر رئیس کیم، یک هم‌جنس‌گرا بود. فرزندی که پدرش رو با گرایشش به هم‌جنس خودش پیش عامه و عموم سرخورده کرده بود. هوسان احساس حقارت و شرمندگی می‌کرد چون از بدو انتخاب راه شغلی و تحصیلی، پسرش شروع به ناخلفی و سرکشی کرده بود؛ اون راه خودش رو ادامه داد. راه خودسرانه‌ای که به خیال پدر تنها اتلاف وقت بیهوده بود ولی قدرت مخالفت بیش‌تر نداشت چون از جایی به بعد پی برد کنترل پسرش از دستش خارج شده. این بازه، این پی بردن، ارجاع داده می‌شد به همون زمان! زمانی که فهمید فرزندش عاشق یک مرد شده. نه تنها عاشق بلکه مایه‌ی سرافکندگی پدرش.

هوسان تا قبل از پی بردن به گرایش پسرش همیشه در تلاش بود تا راه اون رو به سمت خودش و پیشه‌ش سوق بده اما با واقف شدن به گرایش شرم‌آور و رسواکننده‌ش قطع امید کرد، علاقه‌ی پدرانه‌ش رو از دست داد و دیگه هیچ وقت با فرزندش مثل سابق رفتار نکرد. به عبارتی دیگه، پدر پسرش رو طرد کرد؛ از همه چیز! ولی این باعث نشد پسر از معشوق خودش دست بکشه بلکه بعد از دو سال جدایی از اون، توی اون‌ شب منحوس چشم در چشم هوسان ایستاد و اعلام کرد قصد مهاجرت به آمریکا رو داره.

Godfathers | YoonMinWhere stories live. Discover now