قسمت چهاردهم: مروارید ماری آنتوانت

277 58 78
                                    

« باید عشقی داشت، عشقی بزرگ در زندگی؛

از آن رو که این عشق

برای نومیدی‌های بی‌دلیلی که ما را در چنگ می‌گیرد

عذر موجهی می‌تراشد. »

آلبر کامو

***

( عمارت قدیمی، جنب مارپیچ پله‌های سرسرا )

« ۸ ساعت قبل از عزیمت به گردهمآیی آسیای شرق »

_می‌درخشید دادستان مین.

حق با جونگ‌کوک بود. یونگی می‌درخشید؛ اون بار دیگه کت و شلواری رو که از جیمین برای گردهمآیی آسیای شرق هدیه گرفته بود، به تن کرده بود تا مقدمات آمادگی لازم برای رفتن به مهمانی رو از پوشش خودش آغاز کنه. طره‌هاش هم‌چنان به خاطر حمامی که تا چند دقیقه پیش رفته بود به آب آغشته بودن ولی با پوشیدن اون کت و شلوار زینت عجیبی به ظاهر کلی دادستان تهاجمی می‌بخشیدن.

یونگی دو سر کراوات رو هنوز گره نزده بود چون داشت دکمه‌های یقه‌ی پیراهنش رو تا آخر می‌بست. از سنگینی نگاه جونگ‌کوک‌ روی خودش نفرت داشت به خصوص وقتی که بلافاصله بعد از ورودش به اتاق مین در کمال گستاخی گفته بود "یقه‌ی پیراهنتون رو بازتر کنید دادستان مین! اجازه بدید چشم‌های ناپاک اون مافیاها با دیدن زیبایی‌های شما پاک بشن قربان."

یونگی سعی کرده بود با نادیده گرفتنش اون رو به خارج از اتاق بدرقه کنه ولی جئون طوری اون‌جا دست به سینه، به تماشای یونگی ایستاد گویا صاحب اصلی و مالک کل اون عمارت بود. مین به شدّت از تکبر جئون نفرت داشت و به وضوح می‌دید جونگ‌کوک از این قاعده خبر داره در نتیجه از اون برای عصبی کردن دادستان سابق خشن، بیش‌تر و بیش‌تر بهره‌ می‌بره.

یونگی بدون دریغ کردن نگاهش از انعکاس اندام شیک‌پوشش در آینه، با بیزاری و عدم تمایل به مشاور چرب‌زبون جواب داد:

_مراقب باش کور نشی وکیل جئون.

خنده‌ی جونگ‌کوک رو خارج از قاب آینه، از پشت سرش شنید. دلش می‌خواست بدونه چه موضوعی باعث می‌شد به جای شنیدن اون صدای کریه قهقهه، صدای بهت و حیرتش رو بشنوه تا گوش‌هاش کم‌تر آسیب ببینن. ناعادلانه بود که فقط جونگ‌کوک می‌دونست چه‌طور باید روی اعصاب مین خدشه وارد کنه.

جئون هم‌زمان با اعلام حضور کردن انعکاس خودش توی آینه و ملحق کردن تصویرش به تصویر یونگی که داشت کت و شلوار هدیه‌ش از طرف جیمین رو می‌پوشید، شروع به دست زدن کرد. هر ریزگرد از حرکاتش مقدمه‌ای بودن برای یک جنگ روانی و مغشوش کردن خشم یونگی که شدیداً نفرت اون رو برانگیخته می‌کرد. در حالی که خنده‌ی خودش رو حفظ کرده بود و با دقت مرد رو تحت نظر داشت، گفت:

Godfathers | YoonMinDove le storie prendono vita. Scoprilo ora