« و حالا زمان آن رسیده
که کسی بیاید و فریاد بزند:
جلادها باید بروند! »ویکتور هوگو
Flash Back
( ۳ ساعت و ۳۰ دقیقه قبل از سانحه، عمارت قدیمی پارک )
در امتداد سرسرای عمارت قدیمی همراه با پاشنههای تیز و بلند کفشهای سرخش قدم برمیداشت. طوری مالکانه همه جا رو فتح میکرد، انگار صاحب حقیقی اون مکان بود. در واقع اگه نقشهش مطابق با خواستهش پیش رفته بود و جیمین طی اون حملهی مسلحانه توی تصادف ماشین آسیب جدی دیده بود، دیگه نیازی نداشت نگران عدم مالکیت روی اموال پارک باشه؛ حالا یا پارک ههجون، یا پارک جیمین!
از مارپیچ پلههای چوبین و پوسیده بالا رفت. حین گام برداشتن روی تکتک تختههای قدیمی اون پلکان، از چوبهای میخکوبشدهش صدای جیرجیرمانندی بلند میشد. مدت زمان زیادی از تخلیهی مجدد اون عمارت نمیگذشت ولی همه جا بوی خاک و غبار میداد.
گا_این پشت نردههای طبقهی دوم ایستاد تا از طریق اون قسمت، سرتاسر سرسرای ورودی عمارت رو مورد دیدرس قرار بده. مکانی که تا روز قبل طعم حضور فرزند خائنش رو چشیده بود؛ فرزندی که زمانی پشت مادرش رو خالی کرد و اون رو به آشیانهی کابوسهای ابدیش فرستاد.
در حالیکه مرتباً به فیلتر سیگارش پُک میزد و رد زژ لب قرمزش رو دور اون به جا میذاشت، پشت به سرسرای منحوس اون عمارت نفرینشده که بار دیگه روایت دیگهای از نوادگان خودش رو درونش ضمیمه کرده بود، به نردهها تکیه داد.
آیا در سر انجامِ این داستان، گا_این به اهداف و خواستههاش رسیده بود؟ آیا موفق شده بود به اون چیزی که میخواد برسه؟ در واقع...نه! تنها چیزی که در فرجام عاید اون شده بود، جدال با فرزند خودش، تلاش برای به قتل رسوندن پارهی تن و فتح کردن جزیرهی غنی بود اما...در نهایت علاوه بر این دستاوردها و غنائم چه کسانی در کنارش باقی خواهند موند؟ حقیقتاً اون هیچکس رو نداشت. به واسطهی به غارت بردن تمام خواستههاش، همه رو از دست داده بود...
چشمهاش رو محکم روی همدیگه بست. سعی کرد با کشیدن چندین نفس عمیق روی خودش تسلط پیدا کنه. احساس پوچی و خلأ کل وجودش رو فرا گرفته بودن ولی حالا که در آستانهی خواستههاش ایستاده بود، نباید به این احساسات بیهوده توجهی نشون میداد چون اونها رو بلا_استفاده، مضحک و تنها یک مانع میدید.
_به خودت بیا گا_این! دیگه چیزی نمونده. نباید اجازه بدی احساساتت به قدرت منطق و عقلت غلبه کنه. تو به هیچکسی احتیاج نداری وقتی حالا به هر چیزی که میخواستی، رسیدی...
VOCÊ ESTÁ LENDO
Godfathers | YoonMin
Fanfic┊Fic Name➺ Godfathers 🎲 ┊Main Couple➺ YoonMin ┊Sub Couple➺ VKook, NamJin ┊Genre➺ Crime, Thriller, Erotic, Angst, Smut ┊Telegram➺ BTSGALAXYIR ┊Summary↴ سیاستهای خاص مرد مقید قانونی مثل مین یونگی تغییر ناپذیر بودن. اون به تمام مظنونهای پروندهش به...