قسمت پانزدهم: من هنوز عاشقم!

278 57 133
                                    

« به جُستجوی تو

بر درگاهِ کوه می‌گریم،

در آستانه‌ی دریا و علف.

به جُستجوی تو

در معبرِ بادها می‌گریم

در چارراهِ فصول،

در چارچوبِ شکسته‌ی پنجره‌یی

که آسمانِ ابرآلوده را

قابی کهنه می‌گیرد.

به انتظارِ تصویرِ تو

این دفترِ خالی

تا چند

تا چند

ورق خواهد خورد؟ »

شاملو

***

بیش‌تر از یک رویا به نظر نمی‌رسید ولی حقیقت داشت. بعد از هفت سال اون چهره رو می‌دید و...دوباره اضطراب اون شب نفرت‌انگیز از مقابل چشم‌هاش عبور می‌کرد. هوسوک کارهای زیادی برای اون انجام داده بود ولی خبط بزرگش در اون شب، معشوق سابق پدرخوانده رو برای همیشه پیشِ چشم‌های جیمین سیاه کرد. هوسوک دیگه هیچ‌وقت برای جیمین جامه‌ی سفید به تن نکرد و تفاوتی نداشت چه‌قدر برای توجیه خودش بهانه بیان کنه. همه چیز مشخص بود؛ اون به واسطه‌ی هم‌دستی با گا_این به پارک هه‌جون و پارک جیمین خیانت بزرگی کرد.

برق توی نگاه هوسوک درست مثل همون زمانی بود که مقابل پاهای جیمین زانو زد، اشک ریخت و التماس کرد اون رو ترک نکنه ولی جیمین سخت‌تر از اون گریه کرد و به خاطر خیانت بزرگ جانگ برای همیشه اون رو برای خودش یک ممنوعه در نظر گرفت چون خیانت برای اولین بار، هر چند تا وعده برای عذرخواهی داده می‌شد ولی باز هم قطع به یقین راه خودش رو به دومین دفعه و دفعات بیش‌تر باز می‌کرد.

جیمین هیچ حسی نداشت؛ در ابتدا کمی مضطرب شد ولی بعد موقعیت خودش رو به یاد آورد. فهمید اون دیگه پسر جوون ساده، خام و ضعیف سابق نیست بلکه حالا یک مرد پخته و کامل شده بود که به واسطه‌ی قدرتش، هوسوک تحت هیچ عنوان نمی‌تونست بهش آسیبی بزنه. اون نه تنها از لحاظ‌ جسمانی و مادی بلکه از لحاظ روحانی به یک ابر قدرت مبدل شده بود چون قرار نبود اجازه بده غلیان احساساتش افسار گسیختگی کنن و اون رو دوباره به یک پسر جوون خام مبدل.

در کمال سردی، خونسردی و بیزاری به چهره‌ش چشم دوخت. با توجه به اختلاف سنی پنج ساله‌شون، جانگ باید در سن‌ ۴۰ سالگی به سر می‌برد. چهره‌ش کمی مسن‌تر شده بود چون خطوط محوی از پنجه‌های کلاغ در گوشه‌های چشم، و ژرفای زیادی روی خطوط لبخندش قابل مشاهده بودن. موهای مرکب از خرمایی و سفیدش، سنش رو از ۴۰ کمی به سمت ۴۳ یا ۴۴ سوق می‌دادن. هنوز خوش‌هیکل و خوش قیافه بود؛ درست مطابق با معیارهای مشترک مادر و پسر چشم‌طلایی. ولی افسوس که دیگه مرد چشم‌طلایی اون رو پیشِ چشم‌های خودش سیاه کرده بود.

Godfathers | YoonMinDonde viven las historias. Descúbrelo ahora