6: Numbers

214 64 222
                                    

سلام
(این کاور مخصوص تدی و پیشی عزیز که میگفتن مارو با اون کلاغ نمودی پشمک فرفری بذار لذت ببرین🙂👍)

حالا موقع نوشتن این پارت خونه تنها بودم و سر هر تیکه که تایپ میکردم یخچال یه دور به پریز میداد..قلب برام نمونده بود خلاصه
بفرمایید چپتر جدید❤

------------------------------------

همه جا پر از استخون بود. روی دیوار های گلی ردیف شده و با حدقه های خالی به زین زل زده بودن.

چیدمانی مرگبار که تا چشمش کار می‌کرد روی هم تلنبار شده و بالا رفته بود!

بعضی از اونا شکسته و متلاشی بودن و بعضی هاشون به طرز حیرت آوری تازه. سایه هاشون روی دیوار میرقصید و زین سعی می‌کرد از هر زاویه ای ثبتشون کنه.

ترکیبی عجیب، هولناک و شاید... زیبا؟!

از پیچی دور زدن و درست همون موقع فرکانس سنج توی دست تریشا با صدای بلندی از حالت پارازیت در اومد و صدای تیز و گوش خراشش، مثل جیغ توی تونل ها پیچید.

تریشا از جاش پرید و سریع دستگاه رو خاموش کرد.

ت: خب.. همین کافیه

زین مضطرب به خودش لرزید و حتی پائولین هم به نظر عصبی می‌رسید.

از راه پیچ در پیچی توی تونل ها حرکت کردن و به دروازه ی آهنی قفلی رسیدن که هزارتوی اطرافشونو به مسیر صاف و مشخصی تبدیل میکرد.

یاسر برگشت و نگاهشو به جمع دوخت.

ی: این خطی که بالای سرمونه می‌بینید؟

زین مثل بقیه سرشو بالا گرفت و با دقت به خط ضخیم و سیاهی که با رنگ روی سقف کشیده شده بود، نگاه کرد.

ی: قبل از اینکه چراغ و دروازه نصب کنن، اون تنها چیزی بود که باعث می‌شد کسی اینجا گم نشه!

حتی تصور اینکه تو گذشته فقط با شمع یا فانوس میومدن اینجا ترسناک بود. زین دوست نداشت شب توی این دخمه های متروکه قدم بزنه.

پرده روی شونه هاش سنگینی کرد و می‌خواست وادارش کنه که ازش رد شه، ولی میتونست در برابرش مقاومت کنه.

ی: بیاین اینجا

یاسر گفت و پژواک صداش همه جا رو پر کرد. لوح های سنگی ای بین دیوار های استخونی قرار داشتن که روشون درباره ی زندگی و مرگ نوشته شده بود.

یاسر جلوی یکی از اونا ایستاد و بقیه کمی عقب رفتن تا سایه‌شون توی دوربین نیفته.

زین نگاهشو اطراف چرخوند، حفره های خالی چشم جمجمه ای درست جلوی چشمش ظاهر شد و تقریبا از جا پرید. بدون اینکه فکر کنه دستشو دراز کرد تا استخون سفیدش رو لمس کنه.

یک دفعه پرده مثل خار به پوستش فرو و تا نوک انگشت هاش بالا رفت. همون موقع صداهای گنگی رو شنید که از اون طرف پرده میومد.

The Crypt Of The Deads [Z.M]Where stories live. Discover now