سلام چیپسکای من!!
قبل از خوندن یه نگاه بندازید که چپتر قبلو جا ننداخته باشید. ووت هاتونم با کمال میل میپذیریم.
بفرمایید پارت جدید. ❤--------------------------------------
بعد تنها چیزی که فهمید، این بود که توی دنیای واقعی روی جدول خیابون نشسته، ماشین ها از وسط تقاطع شلوغی رد میشدند و شهر لبریز از رنگ و نور بود.
سرش تپش یکنواختی داشت. کف دست هاش رو به چشماش فشار داد و بعد سرشو بلند کرد. جیکوب با بدن شفافش، دست به سینه بالای سرش ایستاده بود.
ج: بسه دیگه. خیلی نزدیک بود
زین از جاش بلند شد و زیر لب جواب داد.
ز: ممکن بود اثر داشته باشه. اثر داشت اگه-
لرزشی ناگهانی و وحشیانه حرفش رو قطع کرد و لحظه ای بعد کامیونی به سرعت توی خیابون پیچید.
چشمش به سایه ای افتاد؛ درست قبل از اینکه در عقب کامیون باز شه و محتویاتش بیرون بریزه. جعبه ها و کارتن ها کف خیابون خرد میشدن و پشت سرشون، یه قاب خیلی بزرگ و طلایی رنگ محکم به طرف زین پرت شد.
غژغژ چوب.
درخشش شیشه.
"تکون بخور پسر"
ولی انگار پاهاش یخ زده بود.ج: زین..
جیکوب صداش زد، اما اسمش آهسته و کش دار به گوشش رسید. همه چیز انگار بیش از حد آهسته بود.
ج: زی!
همه چیز به جز صدای شکستن قاب شیشه ای که به طرفش هجوم میآورد.
ج: مراقب باش
و بعد چیزی به زین خورد. نه اون قاب.
بلکه یه جفت دست بود. محکم کمرش رو چسبید و کشیدش، به سمت پیاده رو تلو تلو خورد و کف دستاش خراش برداشت.
قاب به شدت به دیوار سنگی برخورد کرد و بارونی از شیشه توی خیابون ریخت. چرخید و جیکوب رو دید که اونجا بین خردهشیشه ها ایستاده بود. حتی خودشم از اینکه چطور زین رو لمس کرده تعجب کرده بود.
ولی زین قبل از اینکه بتونه بفهمه چجوری اینکارو کرده، نگاهش به پایین پاهای جیکوب افتاد و دید اصلا شیشه ی معمولی ای درکار نیست.
آینه بود.
هزاران تیکه که پایین پاش پیاده رو، رو پر کرده بود بود و باعث شد زین با وحشت داد بزنه.ز: نگاه نکن!!
ولی خیلی دیر شده بود. جیکوب سرشو پایین انداخت و چشمای آبیش گرد شدند.
تمام بدنش موج برداشت و نحیف شد. رنگ پریدگی شبح واری مثل خون جلوی بدنش رو در بر گرفت و موهاش از خیسی آب تیره شد.ولی بعد، معلوم نیست چطور، جیکوب خودشو آزاد کرد. به خودش لرزید، چشماشو محکم بست و بعد غیب شد.
YOU ARE READING
The Crypt Of The Deads [Z.M]
Fanfiction«دخمه ی مردگان» خوردن کروسان و تماشای برج ایفل کنار معشوقت لذت بخشه، ولی اشباحی که زیر شهر پاریس، توی دخمه های زیر زمینی کمین کردن واقعا خطرناکن. -Ziam Version- #2 in scary #3 in ziam