هلووو
داشتم فکر میکردم خیلی خوبه زندگیم مثل زین این فف نیست. واقعا خیلی خوبه.
ولی هنوزم یه دوست شبحی مثل جیکوب میخوام.
انی ویبفرمایید پارت جدید❤
---------------------------------------
تاریکی چند جوره.
یکی، تاریکی گرم و قرمز رنگیه که موقع بستن چشمهات میبینی.
یکی دیگه، تاریکی جاندار سینماست که تماشاچیها فقط با نور پرده ی نمایش روشن میشن.و بعد.. تاریکی حقیقیِ جاهای بی نور زیرِ زمینه. جاهایی که سیاهی درونشون اونقدر غلیظه که دستای خودتو هم نمیتونی ببینی. یا خطوط بدنت رو. نمیتونی هیچکدوم از چیزهایی رو که میدونی توی تاریکی با تو وجود دارن ببینی. این از همون تاریکی ها بود.
سرفه کرد. ریه هاش پر از خاکستر و دوده بود و چیزی توی پهلوش فرو رفته بود.
برای یه لحظه، به تنها چیزی که تونست فکر کنه این بود که
"اون همینجوری مرده!"
توماس، که زیر استخونها دفن شد."ولی من زندهم. هنوز زندهم.
حتی اگه نتونم ببینم"و بعد یاد گوشیش افتاد. تقلاکنان سعی کرد درش بیاره، اون پایین آنتن نمیداد؛ ولی زین نمیخواست به کسی زنگ بزنه. فقط به کمی نور احتیاج داشت. گوشی رو روشن کرد و چراغقوهش رو به کار انداخت.
نوری سفیدرنگ تمام دنیای اطرافش رو مثل یه انفجار روشن کرد. اون منظره خیلی.. ناخوشایند بود. ته گودالی، به پشت روی زمین افتاده بود و سعی میکرد نفسش رو حبس کنه تا وقتی داشت نور گوشی رو این طرف و اون طرف میگرفت، غبار مرگ و پوسیدگی رو حس نکنه.
گودال عمیق نبود. شاید یکم از قدش بلندتر بود. دستش به بالای اون میرسید. انگشتاشو دوباره به لبهش گرفت ولی استخون های درهم تنیده یه جاهایی سست بودن و یه جاهایی تیز. هربار که زین تکون میخورد، هوا از چیزهایی پر میشد که نمیخواست تنفسشون کنه، نمیخواست بهشون فکر کنه.
جیکوب با صدایی که نگرانی ازش میبارید صداش زد.
ج: زِد!
زین با صدای بلندی بهش جواب داد.
ز: حالم خوبه
ج: ولی حال من خوب نیست!!
نگاهی به دور و برش انداخت. از سه طرف، چیزی جز تاریکی نبود. به جز دیواری از استخون های رون و جمجمه در سمت چپش.
وقتی چشمش رو به شکاف فشار داد، جیکوب رو دید که نور قرمز خط خطیش کرده، دستاشو محکم دور توماس حلقه کرده و پسرک رو در مقابل خودش گیر انداخته بود.
توماس دست و پا میزد و سعی میکرد خودش رو خلاص کنه. هوای اطرافش موج برمیداشت و درخشش سرخرنگی داشت. وقتی نور قرمز روی همه چیز پخش شد و روی زمین و سقف و دیوارهای استخونی منشعب شد، سرتاسر تونل به لرزه در اومد.
ESTÁS LEYENDO
The Crypt Of The Deads [Z.M]
Fanfic«دخمه ی مردگان» خوردن کروسان و تماشای برج ایفل کنار معشوقت لذت بخشه، ولی اشباحی که زیر شهر پاریس، توی دخمه های زیر زمینی کمین کردن واقعا خطرناکن. -Ziam Version- #2 in scary #3 in ziam