16: Black Cat Association

123 39 76
                                    

سلام چیپسای فلفلی
امیدوارم خوب باشید ببخشید یکم دیر شد زیر درسامم ولی تمام سعیمو میکنم دیر به دیر آپ نکنم.
بفرمایید پارت جدید. ❤

-------------------------------------

زمین تکون می‌خورد و دیوار ها میلرزیدند، انگار هتل به لرزه در اومده بود. زین پشت ستونی نشسته و زانوش هارو جمع کرده بود تا از آواری که سالن رو پر کرده بود در امان باشه.

ز: جیکوب!! گوش کن

فریاد زد و صداش بین تلق‌تلق قاب عکس ها و شیشه هایی که می‌شکستند گم شد.
جیکوب خودش رو وسط زمین مرمری جمع کرده و هوای اطرافش موج برمی‌داشت.

ج: بسه دیگه..

التماس میکرد و آب از لباس هاش می‌چکید و روی زمین میریخت. موهاش دور صورتش، که دوباره مثل خاکستر شده بود، شناور بود.

لا: زین! باید بفرستیش بره

لارا از پشت میز پذیرش دستور داد.
"نه.. هنوزم میتونم نجاتش بدم"

دوربینش رو محکم توی دست گرفت و از پشت ستون پناهگاهش بیرون پرید. بی درنگ لنز دوربین رو سمت جیکوب گرفت و فلش زد؛ امیدوار بود انفجار نور آزادش کنه و حواسش رو سرجاش برگردونه.

ولی دوربین درست کار نکرد و تا اومد دوباره امتحانش کنه، تندباد گزنده ای بند دوربین رو کشید و اونو از دست هاش جدا کرد. دوربین محکم به دورترین دیوار خورد و صدای دردناک خرد شدنش توی سر زین پیچید.
"نه نه نه"

تندباد دیگه ای اوج گرفت و رو به عقب هلش داد و زین تقلا کرد تا زمین نیفته.

ز: جیکوب!!!

از ته گلوش داد زد و همون موقع سقف شکاف برداشت، از هم باز شد و گرد و غبار مثل بارون روی سرش ریخت.

جیکوب بالاخره سرشو بلند کرد و جواب داد.

ج: بسه دیگه، جلومو بگیر!!

و وقتی به زین نگاه کرد، چشم هاش درخششی داشتند که دیگه آبی نبود. قرمز بودند.

با تکون شدیدی از جا پرید و قلبش دیوانه وار توی سینه‌ش کوبید.

نور خورشید بی دریغ از لای پرده می‌تابید و از وسط جیکوب رد میشد که چهارزانو پایین تخت زین نشسته بود.

ج: موهات دیدنی شده زِد

دستش رو بین موهای خودش فرو برد که باعث شد سیخ سیخ شه و با خمار کردن چشماش ادای زینو درآورد.

ز: میدونی که خیلی اذیت میشم وقتی توی خواب نگام میکنی

جیکوب جستی زد و هیچ ردی ازش روی تشک باقی نموند.

ج: توی خواب نگات نمیکردم، میخواستم بیدارت کنم

به تلفن اشاره کرد.

The Crypt Of The Deads [Z.M]Where stories live. Discover now