4: Pauline

210 68 310
                                    

سلامم.. هیر یو ار.. آخرای این چپتر آشنایی اولیه ی زیام داریم💛
(کاور چپترها ربطی به اتفاقاتی که توی چپتر میفته نداره و صرفا جهت زیبا سازی گذاشته می‌شوند. مگر اینکه بنده توضیح داده باشم راجع بهش)

-----------------------------------

هیچ مه‌ای درکار نبود. همش دود بود. باد شدیدی وزید و دود همه جا پخش شد. زین روی زانوهاش نشست و به سرفه افتاد. دستش رو روی سینه‌ش که خس خس می‌کرد کشید و از جاش بلند شد.

دوربین رو بالا گرفت و از آتیش و کالسکه ها و مردمی که این طرف و اون طرف می‌دویدند، عکس گرفت.

ز: جیکوب

با صدای بلند صداش زد اما جوابی دریافت نکرد.

ز: جی.. کجا-

قبل از اینکه حرفش رو کامل کنه هیکل درشتی خودش رو محکم به تنش کوبید و دوباره روی چمن ها انداختش. زین زیر لب فحش داد و وقتی دید، مرد سطل توی دستش رو روی زمین انداخت و مایع لزج و سیاهی ازش بیرون ریخت فهمید چخبره.

اون مرد دلیل اومدن زین به اینجا بود، بقیه ی اشباح فقط دکور صحنه بودن. عروسک های خیمه شب بازی!

نگاه مرد روی نوار آبی توی سینه‌ی زین قفل و مسخ شد. قلب زین توی گوشاش میزد وقتی اون دستش رو دراز کرد تا نوار رو بیرون بکشه.

خشکش زده بود و کاری نمیتونست بکنه، تا اینکه صدای جیکوب رو شنید.

ج: آهای

مرد سرشو برگردوند و جیکوب سطل رو توی صورتش کوبید. مایع سیاه رنگ از روی سر و صورتش می‌چکید و کورکورانه سعی می‌کرد بلند شه. زین سریع از جاش بلند شد و گردنبند توی دستش رو جلوی مرد گرفت.

آینه ای که لارا بهش میگفت آینه ی حقیقت!

"آینه شبح رو گیر میندازه، ولی این کلمات و افسون هستن که اونارو میفرستن رد کارشون"

زین بزاقش رو قورت داد و لب هاشو چندبار باز و بسته کرد، اما صدایی خارج نشد. یادش نمیومد.

جیکوب خم شد و در گوشش زمزمه کرد.

ج: چشم و گوشت را باز کن

و همین کافی بود تا کلمات به ذهنش جاری بشن.

ز: چشم و گوشت را باز کن، بنگر و آگاه باش، که تو اینگونه هستی

سرتاسر پرده موج برداشت و شبح اونقدر نحیف شد که زین تونست نوار خاموش و بی جون توی بدنش رو تشخیص بده. دستش رو دراز کرد و وقتی بیرونش کشید عین یه برگ خشک پودر شد.

شبح خاکستر شد و بعد باد اونو با خودش برد. جیکوب با ناراحتی لرزید و زین نفسش رو با آسودگی فوت کرد. قصر همچنان توی آتیش میسوخت و زین حالا نمیتونست درست روی پاهاش وایسه.

The Crypt Of The Deads [Z.M]Where stories live. Discover now