هلو بعد از صد سال😭😂
وارد بخش جدید شدیم دوباره.
بخش سوم به اسم [ویرانی].
ووت ها و کامنت های خود را از ما دریغ نکنید✅بفرمایید پارت جدید❤
-------------------------------------------
وقتی توی سالن پایین صبحونه میخوردن، زین بحث رفتن به دنبال مادام سیلوِین رو پیش کشید. راحت تر از چیزی بود که فکر میکرد، یاسر حسابی به خودش افتخار میکرد و از اینکه یه کارآگاه نوظهور توی خانواده داشتن هیجان زده بود.
اما تریشا برای اولین بار نگران به نظر میرسید.
ت: چرا یهو انقدر به این موضوع علاقهمند شدی؟!
زین گازی به کروسانش زد و بعد از قورت دادن محتویات توی دهنش جواب داد.
ز: خب یادم نرفته که ازم خواستید برای برنامه عکاسی کنم، ولی فکرم پیش آدمایی رفت که داستانهاشون به برنامه نمیرسه. میخواستم بیشتر دربارشون بدونم و یه چیزی توی ماجرای این پسربچه، توماس، منو به خودش جذب کرد.. همش فکر میکنم داستانش باید خیلی جالب باشه!
جملهش رو تموم کرد و لیام سعی کرد با فشار دادن لب هاش به هم از خنديدن جلوگیری کنه. به روی خودش نیاورد زین صبح زود جلوی آینه نیم ساعت تمرین کرده بود.
ت: مطمئنم که افسانه ی جالبیه زی، خیلی خوبه که میخوای عمق داستانو کشف کنی.. ولی برنامه ی ما خیلی فشردهست. دو روز دیگه فیلمبرداریمون تموم میشه-
ل: لطفا خانوم مالیک، من هم آدرس رو بلدم هم میتونم برای زی مترجم باشم. هوم؟ چطوره؟
لیام با مظلومیت نمایشی ای گفت. با درشت کردن چشمای براق و کنجکاوش، و پلک زدن پشت سر هم مثل همیشه دل اون زن رو به دست آورد و توی دلش بین اعضای بدنش که همکاری کرده بودن کیک پخش کرد.
تریشا پوفی کشید و سرشو با لبخند کوچیکی تکون داد.
ت: حیف که سوئینیتادِ پاریس رو از دست میدی
جیکوب با لحن هشدار آمیزی زیر گوش زین زمزمه کرد.
ج: جرعت نکن بپرسی اون کی بوده!
زین کیف دوربین رو روی شونهش انداخت و بعد از بغل کردن پدر و مادرش، دستش رو روی جیب کت یاسر زد تا مطمئن شه کیسه ی مریمگلی و نمک هنوز اونجاست. و بعد همراه لیام و جیکوب به سمت در هتل راه افتاد.
ز: سوئینیتاد کی بوده؟
لیام شونه بالا انداخت و لب هاشو جمع کرد.
ل: چیزی از داستانش نمیدونم، فقط میدونم به چه اسمی معروف بوده
ز: به چه اسمی؟
ل: آرایشگر قاتل!
---------------------------------
وقتی سوار مترو میشدن، لیام کنار زین جا گرفت و کولهش رو روی پاهاش گذاشت.
YOU ARE READING
The Crypt Of The Deads [Z.M]
Fanfiction«دخمه ی مردگان» خوردن کروسان و تماشای برج ایفل کنار معشوقت لذت بخشه، ولی اشباحی که زیر شهر پاریس، توی دخمه های زیر زمینی کمین کردن واقعا خطرناکن. -Ziam Version- #2 in scary #3 in ziam