17: Destruction

145 42 138
                                    

هلو بعد از صد سال😭😂
وارد بخش جدید شدیم دوباره.
بخش سوم به اسم [ویرانی].
ووت ها و کامنت های خود را از ما دریغ نکنید✅

بفرمایید پارت جدید❤

-------------------------------------------

وقتی توی سالن پایین صبحونه میخوردن، زین بحث رفتن به دنبال مادام سیلوِین رو پیش کشید. راحت تر از چیزی بود که فکر می‌کرد، یاسر حسابی به خودش افتخار می‌کرد و از اینکه یه کارآگاه نوظهور توی خانواده داشتن هیجان زده بود.

اما تریشا برای اولین بار نگران به نظر می‌رسید.

ت: چرا یهو انقدر به این موضوع علاقه‌مند شدی؟!

زین گازی به کروسانش زد و بعد از قورت دادن محتویات توی دهنش جواب داد.

ز: خب یادم نرفته که ازم خواستید برای برنامه عکاسی کنم، ولی فکرم پیش آدمایی رفت که داستان‌هاشون به برنامه نمیرسه. میخواستم بیشتر دربارشون بدونم و یه چیزی توی ماجرای این پسربچه، توماس، منو به خودش جذب کرد.. همش فکر میکنم داستانش باید خیلی جالب باشه!

جمله‌ش رو تموم کرد و لیام سعی کرد با فشار دادن لب هاش به هم از خنديدن جلوگیری کنه. به روی خودش نیاورد زین صبح زود جلوی آینه نیم ساعت تمرین کرده بود.

ت: مطمئنم که افسانه ی جالبیه زی، خیلی خوبه که میخوای عمق داستانو کشف کنی.. ولی برنامه ی ما خیلی فشرده‌ست. دو روز دیگه فیلم‌برداریمون تموم میشه-

ل: لطفا خانوم مالیک، من هم آدرس رو بلدم هم میتونم برای زی مترجم باشم. هوم؟ چطوره؟

لیام با مظلومیت نمایشی ای گفت. با درشت کردن چشمای براق و کنجکاوش، و پلک زدن پشت سر هم مثل همیشه دل اون زن رو به دست آورد و توی دلش بین اعضای بدنش که همکاری کرده بودن کیک پخش کرد.

تریشا پوفی کشید و سرشو با لبخند کوچیکی تکون داد.

ت: حیف که سوئینی‌تادِ پاریس رو از دست میدی

جیکوب با لحن هشدار آمیزی زیر گوش زین زمزمه کرد.

ج: جرعت نکن بپرسی اون کی بوده!

زین کیف دوربین رو روی شونه‌ش انداخت و بعد از بغل کردن پدر و مادرش، دستش رو روی جیب کت یاسر زد تا مطمئن شه کیسه ی مریم‌گلی و نمک هنوز اونجاست. و بعد همراه لیام و جیکوب به سمت در هتل راه افتاد.

ز: سوئینی‌تاد کی بوده؟

لیام شونه بالا انداخت و لب هاشو جمع کرد.

ل: چیزی از داستانش نمیدونم، فقط میدونم به چه اسمی معروف بوده

ز: به چه اسمی؟

ل: آرایشگر قاتل!

---------------------------------

وقتی سوار مترو میشدن، لیام کنار زین جا گرفت و کوله‌ش رو روی پاهاش گذاشت.

The Crypt Of The Deads [Z.M]Where stories live. Discover now