9: The Lost Cat

179 57 256
                                    

سلام سلام
گریم(گربه ی مالیک ها) رو مشاهده میکنید در کاور.
فقط اون جینگیلی دور گردنشو نداره.
بفرمایید پارت جدید❤

-------------------------------------

بعد از خرید مواد غذایی، وقتی به هتل رسیدن، زین حس می‌کرد کل شهر رو قدم زده. یاسر و تریشا از پله ها بالا رفتن و زین بعد از اینکه از لیام خداحافظی کرد آخرین کسی بود که وارد شد.

تریشا همونطور که کیسه های خرید رو روی کابینت میذاشت خطاب به زین گفت.

ت: درو ببند

زین با پشت پا درو بست و دوربین رو از گردنش بیرون کشید. خودشو به اتاق رسوند و کنار جیکوب روی تخت ولو شد.

ت: زین!!

تریشا با لحن بدی صداش زد و جیکوب سر جاش نشست.

ج: انگار اوضاع خرابه رفیق

زین با کلافگی از جاش بلند شد و وقتی بیرون رفت، تریشا دست به سینه کنار دری که باز بود ایستاده بود و اخم روی صورتش خبرای خوبی نداشت.

ت: بهت گفته بودم چیکار کنی؟

ز: ولی من بسته بودمش!

نگاهی به جیکوب انداخت که باعث شد شونه هاشو بالا بندازه و گیج بهش زل بزنه.

ج: من بازش نکردم زِد

زین تازه متوجه عمق فاجعه شد؛ وقتی که صدای یاسرو از توی راهرو شنید که ظرف گریم رو تلق‌تلق روی زمین میزد.

ی: پیشی کوچولو بیا، بیا اینجا پیشی

صدای لیام رو میشنید که هنوز بیرون نرفته بود و داشت از یاسر میپرسید مشکل چیه. چشماش تا آخرین حد گشاد شد.

ز: ر.. رفته بیرون؟؟

مسئله این بود که هر گربه ی دیگه ای بود زین انقدر متعجب نمیشد. اما گریم با بقیه ی گربه ها فرق داشت. شکار بلد نبود و زیاد هم چابک نبود.

گریم توی خونه همونقدر از جاش تکون می‌خورد، که یه تیکه نون تکون میخوره.

پس حتی اگه زین درو باز گذاشته باشه، که مطمئن بود بسته، احتمال بیرون رفتنش صفره.
با این حال نه اونجا بود و نه توی راهرو..

از همدیگه جدا شدن، یاسر از پله های طبقه ی سوم به بالا، تریشا پایین به سمت لابی هتل، لیام و زین و جیکوب هم هرجایی اون وسطا بود!

ل: چرا انقدر مضطربی؟ پیداش میکنیم خب

ز: حتی نمیدونم چرا رفته بیرون! گریم علاقه ای به دنیای بیرون نداره.. تا حالا فقط چندبار از جلوی بالکن خونه رد شده و همین که خودشو به نزدیک ترین جایی که آفتاب بهش بتابه برسونه، خودشو روی زمین پهن میکنه تا چرت بزنه

لیام ابروهاشو بالا انداخت و سعی کرد توی اون شرایط نخنده تا زینو از چیزی که هست عصبی تر نکنه.

The Crypt Of The Deads [Z.M]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang