سلام کوکی ها! امیدوارم خوب باشین.
چپتر مهمیه همین.
بفرمایید پارت جدید❤--------------------------------------------
ز: تو میدونی؟؟
زین و جیکوب همونطور که ماتشون برده بود گفتن و لارا حتی حرفی هم نمیتونست بزنه.
اَدل کمیجابهجا شد.اَد: بله ماما برام تعریف کرده. درسته که گفتم ماما دوست نداره راجع به گذشته با غریبه ها حرف بزنه ولی بهم گفت خیلی مهمه که آدم از گذشته ی خودش خبر داشته باشه.. گفت این موضوع خصوصیه.. ولی اگه بهتون کمک میکنه که به توماس کمک کنید.. داستانش رو براتون تعریف میکنم..
و بعد گریم رو روی پاش گذاشت و شروع کرد.
اَد: داستان غم انگیزیه. جد پدریم.. ریچارد، اون موقع ده سالش بود. سه سال از توماس بزرگتر بود و توماس اونو به چشم یه قهرمان میدید. خیلی باهم صمیمی بودن. باهم اینجوری بودن..
انگشتای کوچیکش رو توی هم قفل کرد و ادامه داد.
اَد: هرجایی که ریچارد میرفت توماس هم باهاش میرفت. ریچارد هم جلوش رو نمیگرفت. تمام طول تابستون، ریچارد و چندتا پسر دیگه شب ها یواشکی میرفتن توی دخمه ی مردگان..
لا: چجوری؟
لارا پرسید و نگاه اَدل به صفحه ی گوشی کشیده شد.
اَد: الان اونجا فقط یه دونه ورودی و یه دونه خروجی داره، ولی قبلا بیشتر بود. البته اگه میدونستی کجا باید دنبالشون بگردی. ریچارد هم میدونست..
دخترک لبخند کوتاه و شیطنت آمیزی زد.
اَد: برای همین توی تاریکی، دزدکی میرفتن اون پایین
زین و جیکوب با فکر به دخمه ی مردگان توی شب کمی به خودشون لرزیدن. تونل استخون ها که تنها روشناییش نور شمع و چراغ قوه بود؛ نوری کم جون که پشتش انبوهی اسکلت دفن شده بود.
اَد: توماس هم دلش میخواست بره. اونقدر التماس کرد که ریچارد بالاخره قبول کرد اونو با خودش ببره..
اَدل که حرف میزد، زین نگاهی به جیکوب انداخت. از قیافهش معلوم بود حواسش نیست. صورتش بی حال بود. انگار موقع گوش دادن ذهنش بال زده و رفته. ولی سنگینی نگاه زینو حس کرد، چون پلک زد، یه ابروشو بالا داد و چپچپ به زین نگاه کرد.
اَدل گریم رو نوازش کرد و ادامه داد.
اَد: و با همدیگه رفتن. توماس، ریچارد و دوتا از دوست های ریچارد. رفتن اون پایین تو دل تاریکی
گربه روی پاش شبیه یه چاله ی پر از مو بود. از وقتی اومده بودن پاریس زین تا به حال گریم رو انقدر خوشحال ندیده بود. انگار اَدل استعداد خاصی توی دوستی با گربه های بداخلاق داشت.
KAMU SEDANG MEMBACA
The Crypt Of The Deads [Z.M]
Fiksi Penggemar«دخمه ی مردگان» خوردن کروسان و تماشای برج ایفل کنار معشوقت لذت بخشه، ولی اشباحی که زیر شهر پاریس، توی دخمه های زیر زمینی کمین کردن واقعا خطرناکن. -Ziam Version- #2 in scary #3 in ziam