باغ تویلری رو مشاهده میکنید در کاور💚 رفتید فرانسه حتما سر بزنید من رفتم خیلیم راضیم😔👍
---------------------------------
روی تخت کنار جیکوب پرید و نگاهش روی نیم رخ تریشا که دم پنجره ایستاده بود، قفل شد.
ز: هنوزم نمیفهمم چرا اومدیم اینجا.. به نظر چیزی نیست که به درد ما بخوره
تریشا با لبخند مرموزی برگشت و نگاه گذرایی به پسرش انداخت.
ت: گول ظاهرش رو نخور، پاریس لبریز از داستانای اشباحه
با سر به باغ اشاره کرد و ادامه داد.
ت: مثلا همین تویلری و افسانه ی ژانِ پوستکَن!
جیکوب که متوجه اخمای از روی کنجکاوی زین شده بود سریع صاف نشست و نگاه درموندهشو به زین داد. تحمل داستانای تریشا رو نداشت.
ج: تروخدا نپرس اون کی بوده
ز: اون کی بوده؟!
زین رو به تریشا گفت و زن دستاشو پشت کمرش قفل کرد و به آسمون دم غروب خیره شد.
ت: خب، حدود پونصد سال پیش ملکه ای بود به اسم کاترین که مُریدی داشت به اسم ژان پوستکن
ج: از الان معلومه آخر داستان خوب تموم میشه
جیکوب با بیچارگی نالید و پلکاشو روی هم فشرد.
ت: وظیفه ی ژان این بود که دشمنان ملکه رو از بین ببره، ولی با گذشت زمان اون به خیلی از راز های ملکه پی برد. برای همینم ملکه دستور قتل اونو داد تا روابط شاهانهش محرمانه باقی بمونه.
صداشو صاف کرد و حالا زین شاهد چهره ی جدی مادرش بود.
ت: ژان همینجا توی باغ تویلری کشته شد؛ اما وقتی روز بعد رفتن تا جسدش رو ببرن غیبش زده بود! جسدش هرگز پیدا نشد. از اون موقع تا الان، در تمام طول تاریخ، ژان در مقابل پادشاه ها و ملکه ها ظاهر میشه و حضورش برای اونا نشونه ی بدشگونی و نحسیه
بعد از تموم کردن حرفش ابرویی بالا انداخت و از اتاق بیرون رفت.
زین هم پشت سرش وارد پذیرایی شد و کنار یاسر که کلاسور برنامه ی تلویزیونیش رو روی میز گذاشته بود، نشست. گریم با دیدن زین خرخری از روی نارضایتی کرد و خودشو به پای یاسر مالوند.به اسم روی کلاسور خیره شد، روحپرسها.
اون درواقع کتابی بود که یاسر و تریشا قبل از تمام این اتفاقات راجع به چیزهای فراطبیعی نوشته بودن. قبل از اینکه غرق بشه، قبل از اینکه با جیکوب آشنا بشه، و قبل از اینکه متوجه بشه یه شکارچی اشباحه.جیکوب که انگار از شنیدن این اصطلاح ناراحت شده بود سرفه ی فیکی کرد. زین نگاهی بهش انداخت و فکر کرد.
"نجات دهنده ی... اشباح؟"
ابروهاشو بالا انداخت.
"بازیابنده؟"
ESTÁS LEYENDO
The Crypt Of The Deads [Z.M]
Fanfic«دخمه ی مردگان» خوردن کروسان و تماشای برج ایفل کنار معشوقت لذت بخشه، ولی اشباحی که زیر شهر پاریس، توی دخمه های زیر زمینی کمین کردن واقعا خطرناکن. -Ziam Version- #2 in scary #3 in ziam