هلووو
امیدوارم حالتون خوب باشه.
من با بگایی های جدید زین بیچاره اومدم!
ووت ها و کامنت های خود را از ما دریغ نکنید. بوسبفرمایید پارت جدید❤
--------------------------------------------
پشت سر بقیهی گروه از جایگاه بازرسی رد شدن و بالای پلکان پیچ در پیچ، که تنگ و باریک توی تاریکی پایین میرفت، مکث کردن. اول یاسر و تریشا رفتن، بعد آنتون و آنت که دوربین هاشون رو روی شونهشون گذاشتن و نورهای قرمز دوربین نشون میداد ضبط برنامه رو شروع کردن. بعد هم زین، جیکوب و پائولین پایین رفتن.
صدای شیش جفت پا توی پلکان طنین انداخته بود. وقتی داشتن از طبقه ی یک و دو و سه پایین میرفتن، زین با خودش میشمرد. درست عین پسرک.
"اون، دو، توآ"
بعد به پایین رسیدن و عددها تموم شدند.
"کتغ، ساینک"
نسیمی راکد و سرد به طرفشون وزید. انگار تونل ها نفس میکشیدن. زین ژاکتش رو دور خودش پیچید و عکس های قدیمی توماس و خونوادهش زیر ژاکت خش خش خفه ای کرد. و بعد پیاده روی ده دقیقه ای توی تونل های خالی رو شروع کردن تا به ورودی امپراتوری مردگان برسن.
از سقف کوتاه آب میچکید و پژواک قدم ها لابهلای سنگ های نمناک میپیچید.
ج: الان؟
جیکوب پرسید. دست هاشو توی جیبش فرو کرده و واضح بود مشتاقه تا این ماجرا فیصله پیدا کنه. زین سرشو به دو طرف تکون داد که یعنی نه.
میدونست توماس و ریچارد اونجا بازی نمیکردن. جایی که اصلا پیچ در پیچ نبود و جایی برای قايم شدن نداشت. نه. حتما دورتر رفته بودن، همونجایی که راهروها پیچ و تاب داشتن و پر از استخون و سایه بودن.
ولی با این حال جیکوب رو برای اینکه دلش میخواست همه چیز زودتر تموم شه سرزنش نمیکرد.
هوا سرد و مرطوب بود و با هر قدمی که برمیداشتن، یه قدم از امنیت دور میشدن. پرده کم کم سنگین تر میشد. خودش رو روی زین انداخته بود و به جلو هلش میداد. مثل همیشه میخواست وادارش کنه از مرز رد شه و توی تاریکی بره.
زین هم متقابلا هلش میداد و توی دلش میگفت نه! هنوز نه!
به انتهای نمایشگاه رسیدن.اَغِت! علامت بالای در هشدار میداد. ایست!
دیگه خیلی دور شده بودن. راه برگشتی نبود. پس نفس عمیقی کشیدن و داخل رفتن.
------------------------------------------
ی: دخمه های مدفون شده زیر شهر پاریس، به بیش از شیش میلیون استخون پناه دادن..
تریشا و یاسر جلوتر از بقیه میرفتن و تاریخچه و افسانه های اون مکان رو روایت میکردن. همون داستان های قبلی رو تعریف میکردن، ولی این دفعه حس و حالش فرق داشت. معلوم بود دلهره دارن و هنوز از اتفاقی که برای کیف فلزی و فیلم افتاد، به هم ریخته بودن.
KAMU SEDANG MEMBACA
The Crypt Of The Deads [Z.M]
Fiksi Penggemar«دخمه ی مردگان» خوردن کروسان و تماشای برج ایفل کنار معشوقت لذت بخشه، ولی اشباحی که زیر شهر پاریس، توی دخمه های زیر زمینی کمین کردن واقعا خطرناکن. -Ziam Version- #2 in scary #3 in ziam