سلام سلام! یه توضیح کوچیک بدم:
همونطور که از کاور معلومه، الان وارد فصل دوم بوک به اسم {آزارگر} شدیم.
(که البته توی کتاب اصلی این بخش سومه ولی خب من دو تا فصل قبلو توی ده تا پارت جا دادم سو اینو میذاریم بخش دوم)اینم بگم عمو ودرشایر، عموی لاراست که لارا کلا مهارتاشو از اون یاد گرفته همین.
بفرمایید پارت جدید❤
--------------------------------------
یه بچه ی کوچیک، شاید شیش یا هفت ساله، با موهای فرفری قهوه ای و صورت گِرد و غبارآلود. لباس هاش قدیمی و از مد افتاده بودن. پیراهنی که دکمه هاش رو از بالا تا پایین بسته و شلواری که روی زانوهای استخونیش قلمبه شده بود.
لبه های اندام پسرک سوسو میزد، انگار که کاملا اونجا نبود؛ ولی چیزی که زین رو سرجاش خشک کرده بود، چشماش بود.
چشماش نه قهوه ای بود، نه آبی، نه سبز.
چشماش قرمز بودن.قرمز مثل زغال گداخته یا لیزری که نورش رو به کف دستت گرفته باشی. قرمزی که میدرخشید و نوری سرخ رنگ رو به قبر ها و سردابه ها و مِه میتابوند.
ز: پیدات کردم
و پسرک درست قبل از اینکه تکون بخوره لبخندی زد. نه اونجوری که یه پسر بچه ی عادی میتونه تکون بخوره، مثلا یه پاشو جلوی اون یکی پاش بذاره.
نه. انگار از قوانین اینجا پیروی نمیکرد. فقط به اندازه ی پلک زدن زین طول کشید تا جلو بپره. یه لحظه، سه متر اون طرف تر نوک یه سردابه بود و حالا، فقط نیم متر از زین فاصله داشت و روی سقف سهگوش جا خوش کرده بود.
جیکوب با دلهره داد زد.
ج: حالا!!
زین گردنبند رو جلوی صورت پسرک گرفت. پسرک زل زد به شیشه و چشم های قرمزش گشاد شد، غرق انعکاس خودش بود.
ز: چشم و گوشت را باز کن. بنگر و آگاه باش، که تو اینگونه هستی
بلافاصله بعد از چیدن کلمات پشت سر هم و گفتنش توی صورت پسرک دستشو دراز کرد تا نوار توی سینهش رو بیرون بکشه.
اما... دستش به پیراهنش خورد ولی تو نرفت!
هنوز سفت و محکم بود و به قدری به زین نزدیک شده بود که ترس به دلش چنگ زد. گلوش رو صاف کرد و اینبار با تحکم بیشتری شروع کرد.
ز: چشم و گوشت را باز کن، بنگر و-
اخم های پسرک توی هم رفت، چشم های قرمزش سوسو زنان از روی آینه به سمت صورت و چشمای زین حرکت کرد. انگار آینه هیچ اثری روش نداشت.
"امکان نداره"
و درست همون لحظه، زین رو از روی سقف به پایین هل داد.
YOU ARE READING
The Crypt Of The Deads [Z.M]
Fanfiction«دخمه ی مردگان» خوردن کروسان و تماشای برج ایفل کنار معشوقت لذت بخشه، ولی اشباحی که زیر شهر پاریس، توی دخمه های زیر زمینی کمین کردن واقعا خطرناکن. -Ziam Version- #2 in scary #3 in ziam