Controlled Love Chapter 10
Louis POV
من وقتی که صبح بعد بیدار شدم،هری هنوز خواب بود.لبخند زدم.
این خوب بود که اون رو تو حالت آروم و نه یه بیزنس من که حالت عادی هست دیدم.
ساعتو چک کردم و دیدم که ۷:۳۰ و امروز شنبه بود پس کلاس نداشتم.یواشکی از تخت بیرون اومدم،مطمئن شدم که اونو بیدار نکنم.وقتی که با موفقیت از تخت پایین اومدم، یه لباس بلند و گشاد پوشیدم و به طبقه پایین رفتم تا صبحونه درست کنم چون گرسنه بودم و هری هم گرسنش میشه وقتی که بیدار بشه.
وارد آشپزخونه شدم و توی قفسه خوراکیش گشتم و تخم مرغ، نون و بیکن برداشتم. من می خواستم به سادگی نان تست فرانسوی و مقداری بیکن درست کنم. دو تا تخم مرغ رو تو یک کاسه شکستم و هم زدم تا نون در اون فرو بره.
اجاق رو روشن کردم و تابه رو گرم کردم تا بیکن داخل اون سرخ بشه.
وقتی که تست و بیکن درست شدن،قهوه ساز رو برای درست کردن قهوه روشن کردم.
از پشت، حضور کسی رو احساس کردم و دستی رو روی کمرم حس کردم.
"صبح بخیر سوییت هارت.بوی واقعا خوبی اینجا میاد." هری میگه. گردنم رو به آرومی میبوسه و من از محبتش لبخند میزنم.
"صبح بخیر ددی. تست فرانسوی و یکم بیکن درست کردم. امیدوارم که خوشت بیاد." من برمیگردم و دستامو دور شونه هاش حلقه میکنم. اون منو به آرومی میبوسه.
"هرچی که تو درست بکنی من دوست دارم بیبی.بشین." بعد اون میگه و من سر تکون میدم. ازش اطاعت میکنم و اون دوتا بشقاب و دوتا لیوان برمیداره و اونارو میذاره روی میز.
ازش تشکر میکنم وقتی که بشقابم رو پر میکنه بهم یه فنجون قهوه میده وقتی که قهوم تموم میشه.
من شروع به خوردن میکنم و به هری خیره شدم که اونم بهم خیره شده بود."این واقعا خوبه بیبی،ممنون."
اون میگه و من لبخند پهن میزنم."خواهش میکنم ددی."
من میگم، لبخند میزنم بهش."دوست داری امروز چیکار کنی سوییت هارت؟" اون میپرسه و من راجع به اینکه میخوام چیکار کنم،فکر میکنم.
میتونم از شلوار جین و ژاکتای بیشتری استفاده کنم."میتونیم امروز بریم خرید؟من چند تا چیز احتیاج دارم."
میگم و اون بهم سر تکون میده."مشکلی نیست بیبی.الان ساعت ۹ هست پس ما یه دوش میگیریم و ساعت ۱۰ میریم که بقیه روز رو هرکاری میکنیم." اون میگه و من لبخند میزنم.بشقاب خالی خودم و اون رو برمیدارم و تو ماشین ظرف شویی میزارم که بعدا بشوره.
"ما باید جداگونه دوش بگیریم؟" من میپرسم و اون پوزخند میزنه.
"خب اگه درست یادم باشه،دیشب نرفتم.پس باهمدیگه دوش میگیریم." اون میگه هنوز پوزخند میزنه و من سرخ میشم.
YOU ARE READING
Controlled Love [L.S]
Fanfiction|Persian Translation| Completed ✓ لویی عشق میخواد. هری کنترل میخواد. این نگاهیه به عشق کنترل شدهی اونها. Writer: @Larrymeharder