Chapter 31

644 115 109
                                    

Controlled Love Chapter 31

Louis' POV

"اووه هزا اینارو نگاه کن!!"

من داد میزنم وقتی بهش یه جفت بوت سفید نشون میدم.

"اونا خیلی کیوتن،میشه بخریمشون؟"

میپرسم و اون سر تکون میده،لبخند میزنه و من لبخند میزنم و اونا رو داخل چرخ دستی میذارم.

درحال حاضر، تقریبا ۵ ماهه که باردارم و ما داریم چند تا چیز میخریم. نمیدونیم جنسیت بچه چیه و میخواستیم پیش خودمون نگهش داریم. میخوام که یه غافلگیری باشه پس ما باید رنگای مختلفی بگیریم.

"همش همین سوییت هارت؟"

هری میپرسه،به چرخ دستی که تقریبا ۱۲ تا لباس سر همی نوزاد سفید رنگ،کرم و چندتا کلاه کوچیک و بوت برای بچه و همینطور چندتا چیز مثل بطری و پوشکه نگاه میکنه.

من سر تکون میدم و به عنوان تشکر گونه‌ی اون رو میبوسم.

اون منو به سمت خودش میکشه و بهم یه بوسه تحویل میده و من رو به روی لب‌هاش ناله میکنم.

"بعدا،آقای استایلز."

رو به روی لب‌هاش زمزمه میکنم و ازش جدا میشم و چرخ دستی رو به سمت پیشخون هل میدم.

اون غر میزنه، پشت سرم دنبالم میکنه.

"پس امروز قراره اتاق بچه رو رنگ کنیم. از زین خواستم که کمک کنه پس اون و نایل قراره بعدا بیان. خوبه؟"

اون میپرسه و من سر تکون میدم.

"آره،خیلی هیجان زده‌ام که ببینم قراره چجوری از آب در بیاد."

~~~~~~~

نمیتونم صبر کنم تا اتاق بچه‌ای که هری و زین دارن تمومش میکنن رو ببینم.
نایل و من نمیتونستیم دور و بر بوی رنگ باشیم پس طبقه پایین موندیم و تلوزیون تماشا کردیم و چندتا چیز خوردیم.

"خدایا... امیلی می."

نایل ناله میکنه،شکمش رو از درد محکم میگیره.

"حالت خوبه نی؟"

من با نگرانی میپرسم و اون نفسش رو رها میکنه و شکمش رو مالش میده.

"آره،اون فقط واقعا بد لگد میزنه."

اون میگه و من میخندم.

"چیزی نمونده و بزودی به دنیا میاد. این هفته میاد درسته؟"

میپرسم و اون سر تکون میده.

"آره،زین جدیدا تاکید کرده که همه چیزو برای به دنیا اومدن اون آماده کنیم. زین خیلی کیوته قسم میخورم."

نایل میگه،یه چیپس رو داخل دهنش میذاره.

"میتونم تصور کنم. هری هم همینجوریه. سر چیزای کوچیک بیش از حد نگران میشه.

Controlled Love [L.S]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora