Controlled Love [L.S]

Chapter 13

Controlled Love Chapter 13

Niall's POV

روزهای قبل لویی عجیب رفتار میکرد و میدونم این یه چیزی درمورد دوست پسرشه که من هنوز ملاقاتش نکردم. دیروز نمیخواست که ببرمش به قرار ملاقاتش ولی از وقتی زین اینجاست میتونم بفهمم.

حرف زدنِ زین، اون هم عجیب رفتار میکنه. به نظر میرسه بیشتر از همیشه فکرش درگیره ولی اگه چیزی مزاحمشه مطمئنم اون بهم میگه. تقریبا ۲ ماهه که باهمیم و اونقدر خوب باهم کنار اومدیم که میتونیم درمورد همه چیز به همدیگه بگیم.

ولی به نظر میاد داره یه چیزی رو ازم قایم میکنه. و حس میکنم چیز بزرگیه. ولی من فضولی نمیکنم.

اگه حس میکنه میخواد چیزی که مزاحمشه رو بهم بگم, براش صبر میکنم تا وقتی بگه. لویی هم یه چیزی رو ازم پنهون میکنه و بهترین دوستش بودن یجورایی افتضاحه که دوتا از مهمترین آدم‌های زندگیم منو تو تاریکی نگه میدارن.

ولی حدس میزنم باید من آخرین کسی باشم که باهاش حرف میزنه چون منم یه راز دارم.

~~~~~

من منتظر دکترمم که برسه برای قرار ملاقاتی که داشتیم و دکتر اسمیته.
اون متخصص زنان و زایمان منه.

ما واقعا دوستای خوبی هستیم و من شوهرش رو میشناسم که توی همین زمینه کار میکنه.

"نایل هوران." پرستار اسمم رو صدا میکنه، و من با فرم پر شدم به سمتش میرم.

"دکتر اسمیت توی اتاق ۴۵ منتظرتونه." اون میگه و من ازش تشکر میکنم و میرم سمت میزش.
"سلام سوفیا."

با یه بغل بهش سلام میکنم و اون با لبخند جواب میده.
"حالت چطوره نایل؟"
اون میپرسه و من شونه‌هام رو بالا میندازم.

"میتونستم بهتر باشم، تو و شوهرت چیکار میکنین؟"

من میپرسم و اون از روی علاقه لبخند میزنه با اومدن اسم شوهرش.

"ما عالی‌ایم. اون درحال بیزنسه ولی چند هفته دیگه برمیگرده." اون میگه و من سرمو تکون میدم.

"خب تو دریل رو میشناسی. بشین روی صندلی."

اون نشون میده و من خودمو آروم میکنم.

"خب، داروهات رو گرفتی؟" اون میپرسه و من سرمو تکون میدم وقتی که اون چیزی که میگم رو یادداشت میکنه.

"به طور مرتب خوردیشون؟" سرمو تکون میدم.

"فعالیت جنسی؟"

اون میپرسه و من قرمز میشم و سرمو تکون میدم.

"خب،محافظت نشده؟" اون میپرسه و من قلبم محکم میزنه بخاطر سوالش

"آ-آره ام ی-یکبار یا د-دوبار."

من با لکنت میگم و اون بهم نگاه میکنه.

"نایل حامله‌‌ای؟"

اون میپرسه و من صورتمو میگیرم و با خجالت سرمو تکون میدم.