Chapter 24

632 130 48
                                    

Controlled Love Chapter 24

Niall's POV

من تقریبا ۴ ماهمه و امروز وقت ملاقاتمه که بفهمم یه پسر دارم یا دختر!
نمیدونم کدوممون بیشتر هیجان زده‌ست من یا زین یا مادرامون. از وقتی که به خانواده‌مون گفتیم بیشتر اطرافمونن و حتی مادرم تصمیم گرفت که تا وقتی که بچه به دنیا بیاد تو لندن بمونه‌.
که من بهش گفتم مسخره‌ست ولی بهم گفتش نمیخواد این تجربه رو با من از دست بده.

پس حالا زین و من تو سالن انتظار نشستیم با سوفیا. من مشکل آروم کردن زین رو از صبح که حمله عصبی کوچیکی بهش دست داده، دارم.
اون فکر میکنه که پدر خوبی نخواهد شد و ادامه دادن به فکر کردن به همه‌ی اون چیزا که میتونه اشتباه پیش بره و من
مجبور بودم بهش قوت قلب بدم که اون قراره پدر فوق العاده‌ای بشه.

از روز اول از زمانی که به اون در مورد بارداریم گفتم ثابت بوده و می دونم که وقتی بچه به دنیا بیاد اون هم همینطور خواهد بود.[یه پدر عالیه میشه و قرار نیست تغییر کنه.]

اون میتونست فرار کنه وقتی بهش گفتم من باردارم. بجاش اون مطمئن شد که هردفعه هر نیازیم رو بفهمه و بهم کمک کنه وقتی احتیاجش داشتم.
وقتی بچه به دنیا بیاد‌، میدونم که پدر بی نقصی میشه‌.

"آقای هوران."

پرستار رو به روی میز صدا میزنه و زین اولین کسیه که بلند میشه.

من میخندم وقتی که بهم کمک میکنه بلند بشم زمانی که شکم سه ماه و نیمم رو میگیرم و به طرف میز میرم.
ما به دست اون زن فرم ها و جزئیات رو میدیم و اون بهمون اجازه میده که وارد بشیم.

"ناااایل!"

سوفیا داد میکشه وقتی منو میبینه و با مراقبت از شکمم، من رو برای یه آغوش میکشه.

"تو محشر بنظر میرسی. بشین."

اون میگه و من ازش تشکر میکنم.

"ایشون زینه، تو پارتی ملاقاتش کرده بودی."

من معرفی میکنم و اونا بهم دست میدن.

"آره، خوشحالم که دوباره میبینمت زین."

اون میگه و زین بهش یه لبخند تحویل میده.

"منم همینطور."

اون میگه و سوفیا دستاشو بهم دیگه میزنه.

"خیلی خب، بیایین بچه رو بررسی کنیم!"

میگه و من یه لبخند پهن بهش تحویل میدم.

"پیراهنتو در بیار. فقط قراره یکم حسش کنم."

میگه و من لباسم رو در میارم و اون گوشی پزشکیش رو برمیداره و رو به روی شکمم میذاره.
اون دور و اطرافش رو حس میکنه، مقداری فشار از کنار‌ه‌ها میگیره.

Controlled Love [L.S]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang