Chapter 15

688 152 119
                                    

Controlled Love Chapter 15

Louis' POV

من نمیتونم باور کنم که بهترین دوستم قراره ازدواج کنه و یه بچه تو راه داره!
وقتی که اون بعد از قرارش به خونه اومد،اولین چیزی که بهش توجه کردم، حلقه‌ی درخشانش بود.
انگار، منو با جوری که درخشان بود کور کرد!
نایل خیلی خوش شانسه که کسی مثل زین رو پیدا کرده.

منظورم اینه که، آدمای خیلی کمی نیمه‌های گمشده‌شون رو خیلی سریع پیدا میکنن و حالا اونا دارن ازدواج میکنن!
نایل منو ساقدوش و برنامه‌ریز مراسم ازدواج معین کرد. قراره کار سختی برام باشه. ما چند تا جا دیشب رفتیم چون خیلی هیجان زده بودیم و نمیتونستیم بخوابیم. پس تا ساعت ۳ صبح بیدار بودیم تو فکر فرو رفته بودیم.

من پیشنهاد دادم که یه مهمونی کوچیک داشته باشیم و فامیلای نزدیکمونو دعوت کنیم تا نامزدی اونا رو اعلام کنیم.
تا الان مادر و برادر نایل به همراه همسر برادرش اومدن، اون با پزشک زنان و زایمانش دوسته، بنابراین اون و شوهرش رو که از سفر برگشته دعوت کرده. بعد پدر و مادر و خواهر زین رو داریم، پسر عموهاش هم میان.

همینطور من این اختیار رو گرفتم که چند نفر از همکارام رو هم دعوت کنم. نایل نپرسید که چرا مادرم رو دعوت نکردم، چون اون میدونه که من خیلی باهاش صحبت نمی‌کنم و اون به هر حال رد می‌کنه.
همینطور زین اشاره کرد که هری میاد از اونجایی که اون ساقدوش زینه.
من هری رو از اون اتفاق ندیدم ولی ما به همدیگه الان و قبل پیام میدادیم.

پس من الان تو مرکز خریدم، دارم چیزایی برای مهمونی امشب میخرم.
ساختمونمون خیلی بزرگه و ما حیاطی داریم که به اندازه کافی بزرگه تا خیلی از افراد بتونن تو اون استراحت کنن.

من کارد و چنگال پلاستیکی خریدم، پس دور انداختن اونا راحت تره، چون نمیخوام روز بعد با خماری ظرف بشوم.

من کوکتل گرفتم و رفتم مغازه مشروب فروشی و تعداد زیادی الکل خریدم.
همینطور آبمیوه هم خریدم برای درست کردن ودکای کران بری.

همینطور نوشیدنی‌های غیر الکلی هم خریدم چون نایل نمیتونه بنوشه و همسر برادرش هم نمیتونه از اونجایی که ۸ ماهه بارداره.

وقتی با کارت اعتباری زین اون چیزارو پرداخت کردم، از صندوق‌دار تشکر کردم و اونا رو داخل ماشین گذاشتم. باید کنار قنادی توقف کنم که یعنی دوازده عدد کاپ کیک و یه کیک نامزدی سفارش بدم.

من دارم نقشِ برنامه‌ریزِ مراسم ازدواج رو خیلی جدی میگیرم.

وقتی که کیک ها رو گرفتم،به خونمون برمیگردیم که افرادی داشتن تزئینش میکردن. زین پیشنهاد داد که همه چیز رو اون پرداخت کنه و من کی باشم که اون پیشنهاد رو رد کنم؟

من با نایل سلام کردم که ایستاده بود و با بچه‌ی کیوتِ کوچیک تو شکمش چیزایی که تا الان تموم شده بودن رو تحسین میکرد.

Controlled Love [L.S]Where stories live. Discover now