Chapter 28

664 125 62
                                    

Controlled Love Chapter 28

Louis' POV

"سلام بابایی." من سلام میکنم، بابام رو درآغوش میگیرم وقتی اون بهم اجازه میده که داخل بیام.

"سلام عزیزم،ملیسا و لاتی داخلن."

اون میگه و من بهش لبخند میزنم وقتی که وارد میشم. اینجا اومدم تا خبرها رو به بابا و لاتی اعلام کنم و خوشحالم که ملیسا اینجاست چون قراره بهش نیاز پیدا کنم وقتی که خبر رو بگم چون از قبل بهش گفتم.

چند روز پیش اون میخواست قهوه بگیره پس من موافقت کردم و اون ازم پرسید که حالم خوبه یا نه چون من از طرز بدی که با هری بهم زدم، روم تاثیر گذاشته بود و داغون بنظر میرسیدم، تاثیر حاملگیم هم منو داغون جلوه میداد.
من گریه کردم و در آخر همه چیز رو بهش گفتم.

اون بهم دلداری داد و وقتی که از گریه کردن دست کشیدم،ازش قول گرفتم که درحال حاضر هیچی به بابام نگه و بهش گفتم که من قراره ملاقاتش کنم و به بابام خبرها رو بگم و بخاطر اینکه اون زن یه فرد فوق العاده ست، ازم خواست درصورتی که به یکم حمایت نیاز داشتم اگه بابام بد واکنش نشون داد، اونم اونجا باشه.

وقتی که وارد اتاق نشیمن شدم ملیسا و لاتی رو میبینم که روی مبل نشستن.
زمانی که بهم توجه میکنن،صورتشون خوشحال میشه.

"لویی!"

لاتی داد میزنه و میاد به سمتم تا درآغوشم بگیره و ملیسا تعجب میکنه چون لاتی یکم محکم بغلم کرده ولی من بهش یه لبخند تحویل میدم و میگم که همه چیز خوب بوده و اون آروم شد.

"هی لوتس."

لبخند میزنم و خواهرم منو رها میکنه.

"اینجا چیکار میکنی لو؟"

اون پرسید و من به ملیسا که یه لبخند اطمینان بخش بهم تحویل داد خیره شدم.

"آم،من چندتا خبر دارم که به تو و بابا بگم."

گفتم و به بابام که دست به سینه ایستاد و همونطور به ما نگاه میکرد گفتم.

" چیه لویی؟"

اون میپرسه،صورتش به حالت نگران درمیاد.
من یه نفس عمیق کشیدم و حس کردم که ملیسا داشت دستمو به آرومی میمالید.

"فکر کنم بهتر باشه بجای گفتن،بهتون نشون بدم."
من میگم و چشم های اون از گیجی درشت میشه وقتی بهش اسکن رو میدم.
وقتی که متوجه میشه که اون چیه،با اشک تو چشم هاش بهم نگاه میکنه.

"من قراره یه پدر بزرگ بشم؟"

میپرسه،دوباره به اون اسکن خیره میشه و من سر تکون میدم،یه دفعه میزنم زیر گریه وقتی صدای لاتی رو میشنوم.

"اوه لو."

بابام میگه و منو با احتیاط به شکمم برای یه آغوش محکم میکشه.
من روی شونه‌های بابام بیشتر گریه میکنم.

Controlled Love [L.S]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora