Chapter 34

652 130 141
                                    

Controlled Love Chapter 34

Harry's POV

من از اتاق لویی خارج میشم و موهامو میگیرم وقتی به اشکام اجازه میدم که سرازیر بشن.
یک ساعتی شده و هیچ چیزی از دکتر یا پرستار نشنیدم. تلاش کردم که داخل برم ولی اونا بهم اجازه نمیدن.
بابای لویی و خواهرش از راه رسیدن و با من و خواهر و زین و نایل داریم صبر میکنیم.

"آقای استایلز؟"

یه پرستار ریز اندام صدا میزنه و سرم به سمت
اون بالا میره.

"دوست دارید دخترتون رو ببینید؟ اون بیدار شده."

پرستار میگه،با ناراختی لبخند میزنه و من سر تکون میدم و دنبالش میکنم.

تماشا میکنم وقتی به سمت دستگاه زود رس اطفال قدم برمیداره و کوچیک ترین بچه‌ای که تا بحال دیدم رو برمیداره.

"این دخترتونه."

اون میگه،دختر کوچولوم رو به دستم میده.

"اسمی براش در نظر گرفتید؟ میتونیم اونو برای گواهیش بذاریم."

به چشمای خاکستری رنگ دخترم خیره میشم. اون منو خیلی یاد لویی میندازه.

"هارپِر جِین استایلز."

به پرستار که یه لبخندی میزنه میگم.

"این برای یه دختر خوشگل،زیباست."

اون میگه و من لبخند میزنم،هارپر رو تو دستام تکون میدم.

"خبری از دوست پسرم هست؟"

با امیدواری میپرسم و اون با ناراحتی لبخند میزنه.

"متاسفم آقای استایلز. نه هنوز خبری نیست."

میگه و من آه میکشم،سر تکون میدم.

"مشکلی نداره اگه بتونم اونو ببرم تا خانواده ببینن؟"

میپرسم و اون سر تکون میده،لبخند میزنه.

"اون یه بچه‌ی سالمه،پس مشکلی نداره. مبارکه."

اون میگه و از اتاق بیرون میره.

"همگی،هارپر جین استایلز رو ببینین."

با افتخار میگم، بهشون دخترم رو نشون میدم.

جما،لاتی و نایل به سمت دختر کوچولوی من هجوم میارن.

"اوه خدای من،اون شبیه لوییه!!"

جما گریش میگیره،هارپر رو در آغوش میگیره.

"اون محشره هری."

بعدش لاتی میگه، و نایل لبخند میزنه.

"هیچ خبری از لویی نیست؟"

اون میپرسه و نشونه هایی از امید تو چشمای مارکه و من با ناراحتی سرمو تکون میدم.

"نه،اونا بهم اجازه نمیدن که داخل برم. خیلی نگرانم. آخرین چیزی که دیدم خون بود. خون خیلی زیاد."

Controlled Love [L.S]Where stories live. Discover now