Controlled Love [L.S]

Chapter 18

هشدار: این چپتر شاید حالتون رو بد کنه پس ردش کنین اگه نمیخوایین بخونین.

Controlled Love Chapter 18

Harry's POV

تماشا میکنم که مامانم با یه مرد غریبه که دستش تو دستاشه و با بطری هایی که تو دستاشونه ،درحالی که دارن میخندن وارد خونه میشن.

"هری،بیا سلام کن."

اون کلماتشو با حالت ترسناک میگه و من نمیخوام که مامی رو عصبانی کنم پس سلام میکنم وقتی که بهم گفت، پس بهم آسیبی نمیزنه.

"این ترِوره،ترور این پسرم هریه."

اون میگه و من به اون مرد نگاه میکنم که یه عالمه (تتو) رنگ روی دستاش داره.

"میتونم الان برم مامی.خسته‌ام."

من میگم و مامانم بهم خیره میشه.

"بی ادب نباش هری،ما اینجا یه مهمون داریم.خواهرت کجاست؟"

بعدش اون میپرسه وقتی که اون و ترور روی مبل می افتن.

"جم خوابه مامی. دیروقته میشه لطفا منم بخوابم؟"

التماسش میکنم و اون بازومو نیشگون میگیره و من از درد جیغ میکشم.

"بهت گفتم که بی ادب نباش! برو تو اتاقت و بیرون نیا."

میگه و من به سمت اتاقم میدوم تا از مامی و ترور احمق دور بشم.
ازش خوشم نمیاد.شبیه یه مردِ بده.

وقتی که روی تخت میرم،صدای خنده ی مامانم و دوستش رو میشنوم و بعد اونا ساکت میشن.
تلاش میکنم که بخوابم ولی مامانم و دوستش خیلی دارن سرو صدا میکنن.
بالاخره یکم میخوابم وقتی که ساکت میشن.

وقتی که صدای فریاد های خواهرم رو شنیدم بیدار میشم.
از روی تخت میپرم و به سمت جما هجوم میبرم که داره گریه میکنه.

وقتی که در اتاق رو باز میکنم،میبینم که دوست مامانم روی جماست. تلاش میکنم که اونو ازش جدا کنم ولی اون خیلی قویه.
اون از روی جما بلند میشه و میزنه تو صورتم.

"ساکت باش عوضیِ کوچولو."
اون میگه و شروع به باز کردن کمربندش میکنه.

"قراره بشینی و تماشا کنی.اگه یه کلمه بگی،تو و خواهرتو میکشم."

میگه و من با ترس سر تکون میدم وقتی که اون روی جما میپره.

با شوک میشینم وقتی که تماشا میکنم دوست مامانم روی خواهرمه که اون جیغ میزنه و گریه میکنه،التماس میکنه که بس کنه.

تماشا میکنم وقتی که مامانم با عجله وارد اتاق میشه،ترور رو پس میزنه.
تماشا میکنم که اون جما رو که داره خونریزی میکنه رو میگیره.
نگاه میکنم وقتی که پلیس از راه میرسه تا مرد بد رو بگیره.
نگاه میکنم وقتی که مامانم سرِ مرد بد داد میکشه وقتی که پلیس اونو میبره.
~~~