Chapter 9

1K 202 170
                                    

Controlled Love Chapter 9

Harry's pov

با صدای خروپف لویی که روی سینه‌م بود بیدار شدم و نمیتونستم جلوی لبخند زدنم رو بگیرم. اون به طرز خارق‌ العاده‌ای زیبا به نظر می‌رسید. لب ها و گونه‌ش با رنگ صورتی ملایم نقاشی شده بودن. شاید بخاطر رژلب بود. مژه هاش هم همچنین بلندتر از همیشه بودن و هر بار که نفس میکشید نفس های گرمش قفسه‌ی سینه‌م رو قلقلک می داد.

من آروم اون رو از روی خودم بلند کردم و روی تخت گذاشتم و بعد بدنش رو با پتو پوشوندم. یه سوییشرت از کمدم پیدا کردم و اون رو پوشیدم و رفتم طبقه‌ی پایین تا برای خودمون قهوه درست کنم.

دیشب از هر جهت فوق العاده بود. نمی تونم توصیف کنم که چطور از همه چی لذت بردم. هیچوقت هیچکدوم از ساب های من از لباس زیر زنونه استفاده نکرده بود. ولی لویی می تونست بارها اون رو از راه های مختلف بپوشه و در بیاره.
حتی فکر کردن بهش دیکم رو تحت تاثیر قرار میده ولی فعلا نباید بهش فکر کنم نمی‌خوام مجبور شم دوباره روی کار برم. موبایلم رو چک می کنم و حدود پنج تا پیام و یه ایمیل دارم. اول ایمیلم رو باز می کنم.

ایمیل از طرف منشیمه که راجع به قرار امروزم گفته. موبایلم رو می‌ذارم پایین و برای لویی قهوه می‌ریزم بعد یه مافین که از دیروز مونده بود رو بر می دارم.
در رو باز می کنم و می‌بینم که ساعت شیش و نیم صبح شده.

لویی رو که هنوز خواب بود تکون میدم. " کام آن ‌لو، بیدار شو زمان شروع شدن کلاس‌هاته." من به آهستگی میگم و اون وحشت زده از جا می‌پره.
"صبح بخیر سوییت هارت. من برات قهوه و مافین اوردم."

من میگم و بعد قهوه و مافین رو به اون میدم و لویی با یه تشکر ملایم شروع به خوردنشون میکنه.
"من امروز یه قرار ملاقات دارم و فکر کنم می تونم برسونمت از اونجایی که اون قرار برای ساعت نه هست. و همینطور می تونم برگشت هم بیام دنبالت." من میگم و اون سر تکون میده.

"مشکلی نیست ددی." اون میگه و من لبخند می‌زنم. " قهوه‌ت رو بخور و وقتی تموم شد ما حرکت می کنیم. ولی قبل رفتن می تونیم باهم دوش بگیریم." من میگم و اون با لبخند قبول میکنه.

وقتی غذاش رو تموم میکنه ازش می خوام که چهار دست و پا بشه و در حالتی قرار بگیره که باسنش تو هوا باشه. وقتی اینکارو انجام میده، من سوراخش رو میبینم که به طور زیبایی با پلاگ جواهری تحت پوشش قرار گرفته.

"اینطوری خیلی خوب به نظر می‌رسی. خیلی بده که مجبوریم همین الان حرکت کنیم تا تو دیرت نشه"

اون بر میگرده و میشنه. "تو خیلی زیبایی" من اون رو می‌بوسم و اون قرمز میشه وقتی من اون رو بلند می کنم و روی شونه‌م می‌ذارم. اون می‌خنده و من لبخند می زنم، هیچ صدایی تو دنیا نمی تونه قشنگ تر از صداهایی باشه که از دهن اون خارج میشن. میخوام همیشه اون صداها رو بشنوم.

Controlled Love [L.S]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora