Chapter 29

688 129 120
                                    

Controlled Love Chapter 29

Harry's POV

"اوکی اونجا، گوشه‌ی اتاق،کنار تخت نوزاد."

نایل به زین دستور میده و من،کنار کشو هستم.

"آره عالیه."

نایل میگه و زین رو میبوسه و کاملا منو نادیده میگیره وقتی از اتاق بچه بیرون میره.

"من بخاطر رفتار نایل معذرت میخوام ولی تو دلیلاشو میدونی."

زین میگه و من آه میکشم.

"میدونم."

میگم و عرق روی پیشونیم رو پاک میکنم.

زین از من کمک گرفت تا اتاق بچه رو برای دختر کوچیکشون،امیلی مِی تموم کنیم.

نایلی خیلی از دیدن من خوشحال نشد وقتی از سه تا اتاق خوابشون دیدن کردم.

اون خیلی از دستم عصبانیه و من سرزنشش نمیکنم.

"تلاش کردی که با لویی تماس بگیری؟"

زین میپرسه، بهم یه بطری آب میده، من ازش تشکر میکنم و یه جرعه مینوشم قبل از اینکه جواب بدم.

"تلاش کردم، ولی جواب نمیده. دارم سعی میکنم که بهش یکم فضا بدم ولی یه هفته شده. میدونی، حداقل کاری که اون میتونست انجام بده این بود که جواب بده‌."

میگم و زین سر تکون میده.

"آره گرفتم. اون مشخصا به زمان بیشتری نیاز داره تا فکر کنه و من با نایل راجع به حرف زدن با لویی صحبت کردم و داشتم تلاش میکردم که اونو بیاره تا باهات حرف بزنه
ولی من شک دارم که اون حتی چیزی یادش مونده باشه. نایل واقعا از تو خوشش نمیاد."

زین میگه، یکم میخنده و من چشمامو میچرخونم.

"خوشحالم که نفرت نامزدت از منو خنده‌دار میدونی."

"متاسفم مرد. ولی این یه جورایی خنده داره. منظورم اینه نگاه تو چهره‌اش وقتی که درو باز کرد و تو رو دید خیلی خنده دار بود. اون انگار فقط آماده بود که تو رو بکشه!"

زین میگه،میخنده و منم باهاش میخندم.

"آره، وقتی که بخواد، اون واقعا خیلی ترسناک میشه. نگاهی که بهم تحویل داد تقریبا باعث شد که زهره ترک بشم."

من میگم و خنده‌ی زین شدت میگیره.

"خدایا، قبلا اون تاحالا به این اندازه ترسناک نبوده، ولی با حالتای بارداری، من با یه چشم باز میخوابم و مطمئن میشم که هیچ چیزی نگم که ناراحتش کنم و هرگز وقتی که ازم عصبانیه باهاش نمیرم تو تخت. برای همچین مرد کوچیکی، اون خیلی ترسناکه."

زین میگه و من لبخند میزنم.

"هی،شنیدم!"

نایل داد میزنه وقتی وارد اتاق بچه میشه و زین یکم خم میشه وقتی نایل بهش خیره میشه.

Controlled Love [L.S]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang