5.دهکده ی ساحلی!

410 50 31
                                    

_چیییییییی؟!!!!!

*هئین درحالی که سعی میکرد خندشو کنترل کنه سعی کرد جلوی دهن لیسارو بگیره تا جیغشو خفه کنه*

+زهرمار چخبرته ... خودتو کنترل کن

_از کی؟ چه مدته؟ چرا به من نگفتی؟

+خودمم نمیدونم لیسا .. اصلا نمیدونم  ..
فقط به خودم اومدم و دیدم دلم میخواد بیشتر از یه دوست منو ببینه .‌‌.. دلم میخواد اونم همونقدر به من فکر کنه که من بهش فکر میکنم

*هئین خودشو انداخت رو تخت و غمگین به سقف زل زد*

+نمیدونم چیکار کنم ...

* لیسا بالشتش رو تو بغلش چپوند و با ذوق و لبخند کش اومده کنار هئین نشست *

_خب الان بگو چی فکر میکنی راجبش؟
و اینکه میخوای چیکار کنی؟
میخوای اعتراف کنی؟
*قیافش مضطرب میشه*
نهههه نگو که میخوای اعتراف کنی...

+نمیدونم ...
دارم میترکم
این روزا همش به همه ی خاطراتی که باهم داشتیم فکر میکنم...
یادته وقتی تازه از دهکده ساحلی اومده بود و رستوران و باز کرده بود؟ .. اونموقع فکر میکردم چقد پسر خوب و دوست داشتنی و بامزه ایه ...
*قیافش مچاله میشه و خجالت میکشه*
ولی الان همش فکر میکنم چقد مردونه و قوی و جذابه ...

_وای ... یا مثلا اونموقع ها که نمایش بازی میکردی و توی بار مست شده بودی و کلی ارایش کرده بودی پیدات کرد؟ ... بعدش با یه دست بلندت کرد و انداخت رو دوشش *دستاشو میزاره رو صورتش*
خیلی خیلی حرکت هاتی بود

*هئین با یاداوری چیزی میزنه زیر خنده و به زور تعریف میکنه*
+یادته .. یه بار .. نامجون ... فکر کرده بود جونگکوک اومده بهش اعتراف کرده و عاشقش شده ... ولی جونگکوک ... عاشق کارگر نیمه وقتش شده بود ... نامه رو اشتباهی داده بود .. وای

_ اره ... احمق دیوونه ... کل زندگیش افتضاح به بار اورده ...

+ولی لالیسا ... به هیچ وجه نمیتونم قبول کنم نامجون با یه دختر دیگه قرار بزاره .. دیوونه میشم

_عجیبه ... با اینکه جونگکوک خیلی دور و برشه خوبه اصلا تاثیر نذاشته روش ...
تاحالا قرار گذاشتنشو ندیدم ...

+خب نامجون از  ما خیلی بزرگتره .. و خب سنتی تر فکر میکنه همیشه و یه جورایی عاقل تره .. *هیع میکشه و دستاشو رو لپاش میزاره*
نکنه ... رابطه بعدیش ازدواج باشه؟

*لیسا صورتشو میکنه تو خرس و جیغ میزنه و مشت های پی در پی به هئین میزنه*
_تا ازدواااجم بهش فکر کردیییییی؟!

+ اروم باش دیگه توام .. چخبرته ..
نخیر .. اصلا فکری نکردم ..
نمیدونم ..
لالیسا گوش کن ..
*بلند میشه و میشینه و با یه انگشت عینکشو میده بالا و با حالت تحدید به لیسا اشاره میکنه*

Kill me Heal me! [Lizkook/Liskook]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora