6.دهکده ساحلی 2!

387 52 19
                                    


صدای خوردن موج های دریا به صخره ، باعث شد یادش بیاد کجاست و دلش رفت.
اروم چشماشو باز کرد و بلند شد و عینکش رو برداشت و زد
چیزی که جلوش میدید ... تابلوی نقاشی بود؟
همچین طبیعت بی نقص و زیبایی جلوش بود و باید باورش میکرد؟
بیشتر به اطراف نگاه کرد ...
ساحل رو به روش بود و سمت راستش صخره و کوه و سمت چپ ، جنگلی که از اون راه اومده بودن.
نامجون راست میگفت .. اینجا تیکه ای از بهشت بود.
چشمش به نامجون افتاد که روی یکی از صخره ها نشسته بود
چشمای نامجون به دریا دوخته شده بود و چشمای هئین به نامجون.
وقتی قلبش همینو میخواست
دیگه برای چی باید منتظر میموند؟
اصلا مِلاک چیه؟ چه قانونی وجود داره؟
هروقت که کاری که دلش میگفت رو انجام نمیداد ، پشیمون میشد.
پس چرا این بار حرف دلشو نمیزد؟
حتی نمیخواست فکر کنه ممکنه بعدش چی بشه.

هئین: آره ...
من امروز بهش اعتراف میکنم!

************

صدای خر و پف عین مته تو مغزش فرو میرفت
احساس کوفتگی شدید بدنش و سنگینی چیزی روی سینش باعث شد چشماش رو باز کنه
صحنه ی رو به روش عجیب بود ... چرا چیزی یادش نبود؟

با عصبانیت پای جونگکوک و از جلوی صورتش کنار زد و لگدی نثارش کرد و از تخت پرتش کرد پایین

_پاشو ببینم ..
تو اینجا چه غلطی میکنی

+عااااااااااای! *فریاد کشیدن*
خورد شدم
بدنم
وای
چخبرته اول صبحی گارد گرفتی باز

*لیسا با صدای گرفته*
_اینجا چیکار میکنی تو

+ولم کن بزار بخوابم *برگشتن روی تخت*

*لیسا گیج با چشمای نیمه باز اطرافشو نگاه میکنه*

_کی اومدی اتاقم؟

*جونگکوک با صدای خوابالو*

+نه میدونی چیه؟
اونموقع که با گریه اومدی گفتی
*اداشو درمیاره*
تو اتاق قشنگم که ازت قاپیدم حشرس توروخدا بزار توی اتاقی که به زور بهت انداختم بخوابم
باید همون موقع مینداختمت بیرون

_اوه ...
که اینطور ...
*پتو رو روی جونگکوک میکشه و اروم زمزمه میکنه*
بخواب بخواب

**********

_سلام هئین

+سلام لیسا
جونگکوک و کشتی بالاخره؟

*لیسا خمیازه ای کشید و به بدنش کش و قوس داد*

_نه هنوز
از تخت افتاد پایین

+چقد زود بیدار شدین
مثلا قرار بود به من کمک کنی
خسته نباشی

_جونگکوک که گرفت خوابید
نامجون و چامین کجان؟

*پشت میز نشست*

Kill me Heal me! [Lizkook/Liskook]Where stories live. Discover now