17.قارچ بدمزه ی احمق!

458 58 29
                                    



هئین: چچچچیییییییییییییییییی؟؟؟!!!

*لیسا ولوم لپ تاپش رو کم کرد*

_باید فکرشو میکردم که اگه میخوام روزم با سر درد شروع نشه نباید شیش صبح این خبرو بهت بدم

هئین : لیسا خفه شو و بگو داری شوخی میکنی

_واقعا فکر کردی این موقع با این سر و وضع ام حوصله ی شوخی دارم؟

هئین: باورم نمیشه .. چطور ممکنه ...

_یه جوری میگی باورت نمیشه انگار جونگکوک و نمیشناسی

هئین: اخه اولین باره .. همچین اتفاقی افتاده

*لیسا زد زیر خنده*

_هه ..
خب خوبه زیاد از قضیه یری نمیگذره .. تازه دامی و بورا و هایری اخرینا بودن .. بقیه رو دیگه باید فکر کنم یادم بیاد

هئین: اوه ..
راست میگی ...
جونگکوک اصلا کنترلی داره رو خودش؟

_نه.
ولی میدونی هئین .. حرفای شیا ..
راستش اصلا دلم نمیخواد اینو بگم ولی ..
همچی درست به نظر میومد

هئین: حالا چی میگفت؟

_زیاد یادم نمیاد یه چیزایی .. راجب پشیمونی کارای گذشته و این چرت و پرتا

هئین: خب تو چته الان؟

_هئین اگه فهمیدی به منم بگو
دقیقا همینو نمیفهمم .. من دیگه چه مرگمه؟
شیا نسبت به دخترای دیگه متفاوت تر و بهتر به نظر میرسه و خب اینو میدونم جونگکوک خیلی وقته که دوسش داره.. همچی درسته ولی من دیگه چرا این وسط .. حس بدی دارم...

هئین: خب لیسا پنج سال پیش که شیا رفت تو خیلی سعی کردی جونگکوک و به حالت اولش برگردونی
اصلا جونگکوک سر هر دوست دخترش کلی احمق بازی دراورد و اذیت شدی اولین بارت هم نیست خب..

_نمیدونم فقط اینکه خیلی .. دلم برای سئول تنگ شده ..

هئین: مزخرف نگو لیسا من اونقد امروز خوشحالم که چرت و پرتات برام مهم نیست و حتی خوابمم نمیاد

_امروز بالاخره لباستو میگیری؟

هئین: بلهههه

_همون دکلته ابریشمی؟

هئین: همون دکلته ابریشمی.

_هئینااااااااااااا

هئین: چیه

*لیسا سرشو روی میز گذاشت و با مشت روی میز کوبید*

_من حتی هنوز لباس ساقدوش و انتخابم نکردم

هئین: به من ربطی نداره لیسا تا روزی که بیای سئول همه کارارو توی ججو انجام میدی دیگه برام مهم نیست کی و چطور و اگه اجازه بدی من برم چون برخلاف تو کار و زندگی دارم

Kill me Heal me! [Lizkook/Liskook]Where stories live. Discover now