10.زندگی جزیره ای!

394 50 25
                                    



هئین: ... لیسا مطمئن باشم مواظب خودت میمونی؟

_هئین ... دوباره شروع نکن
انگار تو سئول تو دست منو میگرفتی از خیابون رد میکردی

هئین: اخه همین الانشم ..
کلی دلم برات تنگ شده ..

_هئین میخوام بدونی که ...
به خودمون افتخار میکنم که اینقدر بزرگ شدیم
و کارای بزرگی انجام میدیم

هئین: لیسا ...

*لیسا سعی کرد بغضشو کنترل کنه و برای اینکه هئین صدای غمگینشو نشنوه خندید*

_خیلی زود همدیگرو میبینیم باز ..
اره ..
اصلا من کلی کار دارم سئول ..
زود زود میام

هئین: خب قول بده
هئین: فقط .. قول بده مواظب خودت باشی ..

_باشه دیگه چند بار میگی
من مواظب خودم و جونگکوک میمونم
توهم مواظب باش

هئین: دلم برات تنگ میشه .. هم اتاقی

*لیسا که بغض کرده بود نتونست بیشتر از این حرف بزنه*

_خب دیگه من باید قطع کنم .. رسیدم زنگ میزنم ..فعلا  *قطع کردن تماس*

*لیسا دستی به موهاش کشید و چند بار نفس عمیق کشید

پیام هاشو باز کرد و آدرسی که از چانیول گرفته بود رو دوباره چک کرد
ذوق عجیبی درونش و فرا گرفت و با چمدون هاش راه افتاد *


**********



جونگکوک: پاشو برو در و باز کن

*سه تا پسر با شلوار های راحتیشون تو نشیمن جلوی تی وی پخش شده بودن و گیم مورد علاقشون و بازی میکردن و ظرف های کثیف و اسنک و اشغال میوه و بطری های خالی سوجو دورشون و احاطه کرده بودن

جونگکوک پاشو دراز کرد و به رون جیمین کوبید*

جونگکوک: مگه با تو نیستم

*جیمین بدون چشم گرفتن از بازی*

جیمین: خودت برو

جونگکوک: من دونسنگ تو ام
بزرگتر باید در و باز کنه

جیمین: به چانیول بگو اونم ازت بزرگتره

جونگکوک: مگه نمیبینی کونش زیر سرمه؟

*چانیول سرش تو گوشیش بود*

چانیول: کون من بالشته؟
اصلا کی گفته بزرگتر باید در و باز‌ کنه؟

جونگکوک: من که کوتاه نمیام
اونقد بشینید از گشنگی بمیرید
بدبختا

*جیمین پوفی کشید و دسته ی بازی و گذاشت زمین*

جیمین: تقلب نمیکنیا

جونگکوک: مگه من مثل توام؟

Kill me Heal me! [Lizkook/Liskook]Where stories live. Discover now