20.اتاق فرار!

347 55 23
                                    



_یعنی واقعا همچین ادمی اینقد راحت خودشو لو میده؟ یعنی فکر میکنی تنهایی میاد؟ اصلا چطوری از امنیت رد شده؟ یکم همچی داره عجیب میشه

*شیا کابل یو اس بی رو از موبایلش کشید و لپ تاپ رو زیر پله گذاشت*

+ترسیدی؟

*لیسا ناخن هاش رو میجویید و از بین نرده ها چک میکرد کسی از پله ها نیاد*

_چی ؟ ..
نه خب ... نگران بچه هام .. جیمین و بقیه .. و واقعا یه مقداری انگار اره

+زنگ بزن و بگو نگران نباشن .. لیسا چیز خطرناکی وجود نداره .. تو توی کمپانی منی و اینجا اتفاقی نمیتونی برات بیفته

_شارژ گوشیم تموم شده ...
..میگم ..

+هوم؟

_چرا اصلا .. دوربین هارو چک نمیکنی؟

*شیا پوزخندی زد و بلند شد*

+چون که .. لازم نیست ..
خب حالا

*رو به لیسا کرد و بی سیم رو بهش داد*

+خوب گوش کن
اصلا هول نکن .. طبق نقشه .. این در که باز بشه یه راهرو هست
میری توی اتاق سمت چپی و منتظر میمونی ..
من میرم به سمت انتهای راهرو برای رسیدن به پشت بوم .. به محض اینکه توی بی سیم صدای منو شنیدی دکمه رو میزنی .. همین
کار خطرناکی قرار نیست انجام بدیم .‌. هوم؟ فقط و فقط باید این دکمه رو بزنی

*لیسا نفس عمیقی کشید و لب هاشو روی هم فشار داد و مصمم سرشو به نشونه ی تایید تکون داد*

_خیل خب .. باشه .. کار خاصی نیست .. انجامش میدیم

*شیا هم سرشو تکون داد و برای بار اخر صفحه و گوشیش رو چک کرد و به ارومی در راهرو رو باز کرد*

**********************


*با کوبیده شدن در جیمین کمی بالا پرید و شوکه به پسر عصبی که وارد خونه شد نگاه کرد*

جیمین: چیشد گزارش دادی؟

*جونگکوک در حالی که نفس نفس میزد کلافه توی خونه راه میرفت و غر میزد*

+اره ..
اینا همش تقصیر منه .. چه فکری میکردم که نرفتم دنبالش؟
چرا گوشیش خاموشه .. چرا ...

جیمین: خب حالا اروم باش ..
پیداش میشه ..
لیسا کل گانگنام و حریفه نترس ..
چیزیش نمیشه .. البته امیدوارم ..

*جونگکوک عصبی و کلافه دور خودش میچرخید و ذهنش به هرجایی میرفت*


*کریستا نگاهش به گوشه ای دوخته شده بود و افکار مختلفی رو توی ذهنش ترسیم میکرد و حتی ذره ای جرعت حرف زدن رو نداشت .. تلفن شیا هم خاموش بود و این واسش خیلی عجیب بود .. اگه لیسا با شیا بود .. چرا توی تماسش چیزی نگفت؟ *

Kill me Heal me! [Lizkook/Liskook]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt