24.پادکست مزخرفات مدرسه ای!

346 44 31
                                    




*لیسا انگشت هاشو تو موهاش فرو برد و بیشتر روی تخت وا رفت*

_باورم نمیشه چه بلایی سر خودم اوردم

*هئین از پشت مانیتور عینکش رو با نوک انگشتش بالاتر داد و با بالا بردن ابروهاش سعی در باز نگه داشتن چشم هاش کرد*

+منم باورم نمیشه چهار صبح اولین روز ماه عسلم اینجا نشستم به ناله هات گوش میدم مانوبان

_هئینا

+چیه

*لیسا ناگهانی صاف نشست*

_به نظرت چند درصد احتمال داره یادش اومده باشه؟

+لیسا

_ها

+نظرت چیه بری کپه ی مرگت رو بزاری؟

_واقعا فکر کردی الان میتونم بخوابم؟

+ولی من میتونم

_هئیناااا

+مرگ

_خب اخه من چیکار کنم ..اصلا .. اصلا هرکاری تو بگی همونو انجام میدم

+برو یه جا بمیر تا فردا فکر کنم چه خاکی تو سرمون بریزم بهت خبر میدم

_یادت نره ها هئی‌‌..

*تماس قطع شد و لیسا آشفته تر از همیشه روی تخت افتاد..

صدای باز و بسته شدن در یخچال باعث شد دوباره با شوک روی تخت بشینه.

بلند شد و اروم به سمت اشپزخونه رفت.

+اوه .. سلام!

*و جیمین رو دید که سوجو به دست ریلکس روی صندلی نشسته و پاهاش رو روی میز گذاشته بود.

لیسا دستشو رو قلبش گذاشت و به سمت یخچال رفت*

_اوه.. جیمینا..
ترسیدم .. چطوری.. چیزی شده؟

*یه بطری سوجو برداشت و بی حال خودشو روی صندلی انداخت*

+نه خب.. درواقع... نمیدونم

_یعنی چی؟

*جیمین کمی بیشتر وا رفت و به سوجو تو دستش خیره شد*

+به نظرت.. من بازیگر خوبی میشم؟

*لیسا با قیافه پوکر نگاهش کرد*

+چرا مثل روح بهم زل زدی؟

_چرا یهویی این سوالو میپرسی؟

+..ام.. همین..طوری

_اصلا چرا تا الان بیداری؟ درسته کار و زندگی نداریم ولی خب واسه سلامتیت خوب نیست

+ عه نه بابا؟

_شرایط روحی من مثل تو نیست درواقع.. یه جور دِد اینساید ام الان

Kill me Heal me! [Lizkook/Liskook]Where stories live. Discover now