7.دهکده ساحلی 3!

394 50 28
                                    


جونگکوک درحالی که روی سنگ کنار ساحل نشسته بود و با گیتارش آهنگ
Fly me to the moon
رو میزد چشماش رو اروم بست
تا شاید از سر درد ناشی از گیم بازی کردن زیاد خلاص شه
حقیقتا ، اینکه بعد از این سفر ممکنه نامجون و هئین یه رابطه ی متفاوتی رو شروع کنن ، شوک عجیبی بهش وارد کرده بود!
این شبیه هیچکدوم از رابطه هایی نبود که تا الان داشت
بحث هشت سال دوستیشون بود!
و عاشق شدنشون ...
رابطه ی اونا قرار بود جدی باشه.
چون به هرحال اونا هئین و نامجونن!
همیشه خوب میدونستن چیکار کنن ..

🎼Fill my heart with song
And let me sing forever more
You are all i long for
All i worship and adore
In other words please be true
In other world i love you

به دریای تاریک توی شب که هیچ زیبایی ازش دیده نمیشد خیره شده بود و میخوند..
شاید این اولین بار بود که ترسیده بود ..
این اولین بار بود که فکر کرد
و درک کرد که داره چیکار میکنه ..
و دقیقا همین ترسوندش !
اون هیچ کاری نمیکنه !

هیچ چیزی از اون ارامش بزرگی که توش قرار داشت ، ارومش نمیکرد !
نسیم دریا بود و صدای موج
صدای گیتار ، ملودی مورد علاقش
تاریکی که همیشه عاشقش بود
ولی عجیب این بود که ارومش نمیکرد ...
تو دلش ارزو میکرد کاش همین الان نابود شه یا یه دریچه ای باز شه و بره به یه دنیای دیگه و هیچوقت برنگرده !


و فقط ورود با شکوه لیسا بود که میتونست از بیخ پیوند جونگکوک به این لحظات و قطع کنه!

_چرا جواب منو نمیدید ..‌.
کی داره میخونه؟

+شروع شد! همینو کم داشتم!

*لیسا نزدیک تر میشه*

_تو کی هستی؟
چقد سازت قشنگه ...

+چه زود یادت رفت کی بودم .. مندی هستم از عصر یخبندان!

*لیسا درحالی که از شدت سرگیجه و فشار پایین هیچ صدایی رو واضح نمی شنید به سمت جونگکوک میره و جلوی پاش میخوره زمین*

+حواست کجاست
چرا اومدی بیرون
تو این دنیا کسی جز من نیست که سرش خراب شی؟

*لیسا دستشو به زانوی جونگکوک میگیره و سرشو میاره بالا و با چشمای خمار بهش خیره میشه*

_تو ... از بهشت اومدی؟

*جونگکوک درحالی که سعی میکرد خندشو کنترل کنه سعی میکرد تا اونجایی که میتونه سر به سر لیسا بزاره و خودشو با لیسای مست سرگرم کنه*

+اره من فرشته ام
یه روز یه دختر زشت به اسم لیسا از بهشت منو دزدید و اورد تو این جهنم!

_تو خیلی نازی ... فرشته !

+وای مثل اینکه واقعا حالت خوب نیست!

*در همین حال دست لیسا از روی زانوی جونگکوک سُر خورد و لیسا جلو رفت .. جونگکوک که سعی کرد دستشو بگیره هم کمی به جلو متمایل شد و غیر ممکن ترین اتفاقی که میتونست بیفته ، افتاد!

Kill me Heal me! [Lizkook/Liskook]Where stories live. Discover now