12.موچی توت فرنگی!

401 53 25
                                    


*لیسا سرشو چرخوند و دور و برشو نگاه کرد*

_چی میگی جونگکوک؟ .. من نمیبینمت

+چطور اینقد زود میرسی همیشه؟

_مگه تو نگفتی پایینی .. خب کدوم جهنمی هستی الان؟

+تو بعد اینهمه سال نفهمیدی وقتی من میگم یه ساعتی قرار بزاریم خودت یه ساعت بکش جلو؟

*لیسا وسط پارک واستاده بود و کلافه دستشو به کمرش زد*

_افتخارم میکنی؟ از بس بی برنامه و بی انظباتی .. من احمقو بگو

+نه .. صب کن ببینم .. تو احمق نیستی

_فکر کردی ادم سالم باهات بیرون میره جونگکوک؟

+راست میگی .. خب چی دوست داری بخوری؟

_من هیچی نمیخورم .. کلی کار دارم .. خودتو زود تر برسون

+دارم سرگرمت میکنم لطفا همکاری کن

_حوصلمو سر بردی

*جونگکوک لهجه ی بوسانی رو فعال کرد*

+چطور همچین حرفی و به من میزنی !

_دیگه قطع میکنم .. بی مزه

*جونگکوک همچنان با لهجه ی بوسانی*

+امروز و قراره با مستر جی کی بیرون بری و از هیجان نمیدونی چیکار باید بکنی نه؟

*لیسا قهقهه شو ول داد*

_دلقک ..
اینقد چرت و پرت نگو و زود باش

*لیسا با خنده تلفن و قطع کرد و قدم اول و برداشت که با صدای بوق ماشینی که از پشت سرش بلند شد جیغ بنفشی کشید و دو متر بالا پرید

جونگکوک با نیش تا بنا گوش وا شده عینک دودیشو برداشت و گذاشت روی سرش*

+فرمون و حال کردی؟

*لیسا یه دستش و روی قلبش گذاشته بود و نفس نفس میزد و همچنان با تعجب و چشمای گرد شده ماشین و نگاه کرد

و برقی از تنش رد و با هیجان جیغ زد و دور ماشین چرخید*

_این چیههههههه؟؟!!!

*جونگکوک یه دستشو زیر چونش زد و با قیافه ی مچاله شده به لیسا نگاه کرد*

+دوچرخه

*لیسا دستشو روی دهنش گذاشت و با عشق به ماشین زل زد*

_ .. چقد خوشگله جونگکوک .. از کجا اومده این ؟

+مال پسر عموی چان عه .. بپر بالا

*لیسا با ذوق درحالی که مثل بچه های سه ساله داخل ماشین شد و با نیش باز اجزای داخل ماشین و بر انداز میکرد*

_تو رانندگی ام بلد بودی؟

+پس چی ..

_پس چرا فقط مزخرفاتت و رو میکردی تا الان؟

Kill me Heal me! [Lizkook/Liskook]Where stories live. Discover now