part 18

295 135 45
                                    

معمولا آدم‌ها از عصبانیت بقیه می‌ترسند، اما آدم‌هایی هم هستند که خوشحالی‌شان می‌تواند ترسناک‌تر باشد. ییبو در مدت اقامتش در آن عمارت فهمیده بود که چلسی از دسته‌ی دوم است. وقتی لباس‌های گل‌دار می‌پوشید و لبخند گشادی روی صورتش می‌نشاند، باید ازش دور می‌شدی. اما وقتی ان روز موقع خوردن صبحانه، دختر با دامنی پف‌دار که رویش پر از گل بود وارد شد، راه فراری برای هیچ‌کدام نمانده بود. 

اولین کسی که چلسی سراغش رفت، ژان بود. دختر از پشت او را بغل کرد، خم شد و چند بار گونه‌اش را محکم بوسید.

: ژان ژان جذاب من، قوی، مهربون، ترسناک، باابهت 

با هر سفت بوسه‌ای روی گونه‌ی ژان می‌نشست. ژان در تلاش بود صورتش را از جای بوسه‌های دختر پاک کند. 

: ول کن منو، برو دنیل رو ببوس 

چلسی بعد از اینکه محبت خود را نثار ژان کرد، به طرف دنیل نشست.

:دنیل من، با اون لهجه‌ی سکسی… بلند قد، مهربون، بغل کردنی، تازه توی تخت هم…

دنیل از جایش بلند شد، و به صورت خودش اشاره کرد 

: محض رضای خدا، بیا ببوس برو نمی‌خواد آبروریزی کنی

ییبو آب دهانش را قورت داد، می‌دانست نفر بعدی اوست. خوشحال بودن چلسی به تنهایی اصلا چیز بدی نبود، اما حرف‌هایی که می‌زد کمی ناجور می‌شدند. انگار که دختر وارد یک سرخوشی خجالت‌آور می‌شد و مغزش بی‌آنکه روی کلمات کنترلی داشته باشد، آن‌ها را سراغ زبانش می‌فرستاد.  

موهای قرمز دختر روی شانه‌ی ییبو افتاد، پذیرفته بود مقاومت دربرابر این دختر فایده‌ای ندارد پس اجازه داد بوسه‌های به نظر بی‌پایان دختر روی گونه‌اش بنشینند. 

:پسر جذاب، کیوت، خوردنی، باهوش، خفن و بازم خوردنی من

ژان نیشخندی زد: چلسی می‌دونی که اون واقعا پسرت نیست 

ژلن با دیدن لبخند روی لب دختر لب‌هایش را محکم روی هم فشرد، امیدوار بود چلسی دنبال تعریف کردن یکی از ان خاطرات خجالت‌آور ژان برای ییبو نباشد. 

چلسی بالاخره رضایت داد لپ‌های ییبو را رها کند. 

: می‌دونی ییبو، یه سوال برام پیش اومده 

ییبو آب دهانش را بلعید: چی؟ 

چلسی با لبخندی درخشان به او نگاه کرد، موهای قرمزش که آن روز برخلاف همیشه به زیبایی حالت خورده بود با هر تکان سرش تاب می‌خورد. 

: توی تخت چه پوزیشنی داری؟ 

صدای سرفه‌ی ژان و دنیل بلند شد، ژان سعی داشت با ضربه زدن به سینه‌ی خودش مانع سرفه‌هایش شود. ییبو با دهانی باز به دختر مقابلش خیره شده بود. یکی دیگر از دلایلی که نمی‌خواستند چلسی در حالت سرخوشانه‌اش باشد همین بود، او معمولا از دخالت در زندگی شخصی بقیه بیزار بود، اما گاهی بی‌آنکه فکر کند سوال‌های عجیبی می‌پرسید. 

hellWhere stories live. Discover now